سینمای وطن ما: از فرش سرخ تا خاکروبه‌های فراموشی

نبشته‌ای از: عادله ادیم

27

سینمای وطن ما: از فرش سرخ تا خاکروبه‌های فراموشی

یادداشتی برای فردای روشن

دیروز، روزی سرد و دلتنگ بود. باران بی‌وقفه می‌بارید و ابرهای تیره چنان پایین آمده بودند که گویی بر قلبم نشسته باشند.
مشغول ورق زدن دفترچهٔ یادداشت‌هایم بودم که چشمم به نامی آشنا افتاد: «روز سینما».
آهی از دل کشیدم.
برای فرار از این بغض پنهان، به بهانهٔ روز رخصتی، خانواده را راضی کردم تا به تماشای فیلم هندی «سیاره» برویم.چندی بعد، به سینما رسیدیم.
دم در ورودی، تابلویی بزرگ نصب شده بود: «سیاره».
در سالن نیمه‌تاریک، مردم از کشورهای مختلف دنیا کنار هم منتظر آغاز فیلم نشسته بودند. لحظاتی بعد چراغ‌ها خاموش شد. نور از دل تاریکی زاده شد و بر پردهٔ بی‌جان، دنیایی جادویی آغاز گردید.
در دل گفتم: «چه خوشبخت‌اند این سینماگران هندی! فیلم‌‌های شان میلیون‌ها دلار به وطن‌شان سود می‌آورد و بر قامت فرهنگ‌شان نشان افتخار می‌آویزد.»
به پشتی صندلی تکیه دادم و ناگهان ذهنم از دل تاریکی سالن به کابل پر کشید؛
به سال‌های روشن، به روزهایی که در سرزمین ما سینما هنوز نفس می‌کشید…
چراغ‌های سینماهای آریانا، پامیر، پارک و زینب تا نیمه‌های شب می‌درخشیدند.
و مردم با چهره‌هایی خندان و پُرشور، برای دیدن تازه‌ترین فیلم‌ها صف می‌کشیدند.
سالن‌ها پُر بود از عطر پله‌بریان، طنین خنده‌های کودکان و همهمهٔ شادمانهٔ مردمی که هنوز نمی‌دانستند روزی چراغ‌های سینمای وطن‌شان با میلهٔ تفنگ خاموش خواهد شد.
در آن روزهای فراموش‌نشدنی، سینما تنها یک ساختمان نبود؛
خانهٔ رؤیاها بود، دنیایی ساخته از عشق، اشک و لبخند.
همین که نام «سینمای آریانا» را بر صفحهٔ کاغذ می‌نوشتم، قلمم برای لحظه‌ای ساکت ماند و در ریختن اشک‌هایم شریک شد.
فقط دو هفته پیش، دیوارهای این مرکز فرهنگی و هنری را با بولدوزرهای جهل فرو ریختند. ساختمان را ویران کردند، بی‌آن‌که بدانند هر خشتِ آن پناهگاهِ رؤیاهای ما بود.
فیلم «سیاره» ادامه داشت، اما ذهن من در سینما نبود؛
سفر دیگری را آغاز کرده بود؛
سفری از تاریکی سالن، بر فرش سرخ جشنواره‌ها و تا سواحل آرام فرانسه
به یاد روزگاری افتادم که فیلم‌های وطن ما نیز در جشنواره‌های جهانی می‌درخشیدند؛ زمانی که دوربین‌های ما از کابل تا پاریس، مسکو و قاهره سفر می‌کردند و از قصه‌های وطن، عشق و مقاومت سخن می‌گفتند.
روزی که فیلم «اسامه» در یکی از جشنواره‌های معتبر جهانی به نمایش درآمد،
مارینا گلبهاری، آن دختر معصوم و کوچک افغان، واقعیتی از تاریخ وطن را فریاد زد و مردم جهان با قصهٔ دردناک وطن‌‌ما گریستند.
صدیق برمک با این اثر درخشان، توان و ظرفیت سینمای افغانستان را به جهان نشان داد.
این فیلم موفق به دریافت چندین جایزهٔ معتبر بین‌المللی شد و نشان داد که سینمای ما نیز در میان سینماگران جهان جایگاهی شایسته دارد.
همایون مروت با فیلم‌های هنری و مستند خود، از جمله «خواب طلایی»، «زغال سبز» و «سیبی از بهشت»، در جشنواره‌های مختلف جهانی جوایز متعددی دریافت کرد و پرچم فرهنگ سرزمین ما را با افتخار برافراشت.
همچنین عتیق رحیمی، نویسنده و کارگردان فرهیخته، با آثاری چون «سنگ صبور» و«خاک و خاکستر» در جشنواره‌های معتبر جهانی درخشید و نام سینمای افغانستان را بلندآوازه ساخت.
آثار ارزشمند خانم صحرا کریمی، از جمله «حوا، مریم، عایشه»، و فیلم پر افتخار «نامه‌ای به رئیس‌جمهور» ساختهٔ بانو رویا سادات نیز هر یک برگ زرینی بر تاریخ سینمای افغانستان افزودند.
غرق در خیال جشنواره‌ها بودم که ناگهان چراغ‌ها روشن شد و به دنیای واقعیت برگشتم.
فیلم به پایان رسیده بود. از میان جمعیت برخاستم و به‌سوی در خروجی رفتم.
باران هنوز دانه‌دانه می‌بارید.
در پیاده‌رو، چند جوان هم‌وطن را دیدم که با موبایل‌های‌شان فیلم می‌گرفتند. یکی می‌خندید و دیگری می‌گفت:
«برو، دوباره بگیر! این بار از زاویهٔ دیگر!»
در دل لبخند زدم.
گفتم: شاید آیندهٔ سینمای ما همین جوان‌ها باشند؛
با همین عشقِ بی‌ادعا… بی‌نام و نشان.
من، به‌عنوان یک مادر و یک سینماگر، درخواستی دلسوزانه از جوانان وطنم دارم.
با آن‌ها از سرِ مهربانی سخن می‌گویم؛ نه از بلندای نصیحت، بلکه از آستانهٔ محبت.
عزیزانم،
لطفاً این عشق پُرشور را با تحصیلات آکادمیک و مهارت‌های فنی و هنری پیوند دهید.
به دانشگاه‌های هنر بروید ،کارگردانی، فیلمنامه‌نویسی و فیلم‌برداری را اصولی و حرفه‌ای بیاموزید.
وقتی مدارک معتبر تحصیلی داشته باشید، جهان شما را دیگر به چشمِ یک مهاجرِ بی‌وطن نمی‌بیند؛ بلکه به صفت « سینماگری آموزش‌دیده و سرمایهٔ ملی» خواهد شناخت و امکانات بهتری برای‌تان فراهم خواهد کرد.
دانشگاه، کتاب و تجربه، بال‌هایی‌اند که رؤیاهای‌تان را از صفحهٔ کوچک تلفن به آسمان بلند هنر می‌برند.
هیچ نیرویی در جهان از قدرت رؤیاهایی که با دانش و ایمان ساخته می‌شوند، بزرگ‌تر نیست.
با استعدادهای درخشان‌تان، اگر قدم در راه دانش بگذارید، دنیا می‌تواند زیر قدم‌های‌تان فرش سرخ پهن کند و با احترام از شما استقبال نماید.
اما حیف است که این فرصت ارزشمند را به ساختن کلیپ‌های چندثانیه‌ای و دل‌بستن به شهرت زودگذر دنیای مجازی محدود می‌‌کنید.
متأسفانه شماری از جوانان ما وقت و انرژی خود را در لایف‌های تفرقه‌برانگیز زبانی تیک تاک به هدر می‌دهند؛ در حالی که پرده‌های سینمای وطن، این زبان مشترک جهان، خاموش مانده‌اند و سینماهای کشور هر سال یکی پس از دیگری تخریب می‌شوند.
و این، بی‌تردید یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های فرهنگی ماست.
جوانان عزیز ! می‌دانم دنیای مجازی شیرین است، اما فراموش نکنید: شما شعله‌های آتشِ یک کشور خاک و خاکستر هستید. شما سرگرمی سادهٔ دنیای مجازی نیستید؛ شما نیروی بازسازی یک وطن ویرانه هستید .
باید بدانید وطن تنها خاک نیست؛ وطن فرهنگ است، هویت است، ریشه است. آیندهٔ وطن و آیندهٔ سینمای ما در دستان شما نسل جوان است.
آیا می‌دانید بزرگ‌ترین خیانت به فرهنگ چیست؟
این نیست که دشمن ،سالن‌های سینما و دروازه های علم و فرهنگ را ببندد؛
بزرگ‌ترین جفا این است که دوستداران علم و هنر، استعداد درخشان خود را در بازار مبتذل تیک‌تاک به لیلام بگذارند.
اگر بخواهید، می‌توانید چراغ‌های تاریک سینمای وطن را روشن کنید؛
با قصه‌های خودتان، با هنر خودتان، با ایمان به خودتان.
کافی است یک بار، به‌جای دنبال کردن فالوورها، دنبال یک رؤیای واقعی بروید.
با تیز کردن تیغ دانش و نور آگاهی، بهترین فیلم‌ها را بسازید
فیلمی که بوی خاک وطن بدهد؛ بوی گندم‌زارهای شمالی، آفتاب ننگرهار، کوه‌های هندوکش، معادن پنجشیر و بدخشان، بزکشی میمنه و مزار…
تا سالن‌های خاموش وطن دوباره روشن شوند،
نور پروژکتورها بر چهره‌های خندان مردم بتابد
و فرش سرخ جشنواره‌ها از فرانسه تا کابل کشیده شود.
کلیپ‌های دنیای مجازی، مثل حباب روی آب‌اند؛ فراموش می‌شوند.
اما اثر هنری، چون نوشته‌ی روی سنگ، ماندگار می‌ماند.
جوانان وطنم،
درخشان‌ترین نسل سرزمینم!
شما شایستهٔ آن هستید که نام‌تان نه بر صفحهٔ تیک‌تاک،
بلکه بر دیوارهای تاریخ و بر دل مردم حک شود.
بیایید سینما را بسازیم؛
نه فقط بر پرده‌ها و جشنواره‌ها،
بلکه در دل مردم
با روایت‌های صادقانه و ایمان قوی.
نگذاریم قصه‌های وطن زخمی‌مان، قصه‌های عشقِ حقیقی ما،
در انبار تاریخ زیر غبار فراموشی گم شود.
من به شما ایمان دارم؛
روزی روایت‌های ناتمام وطن زخمی را از دل خاکروبه‌های تاریخ برمی‌دارید
و بر پرده‌های هالیوود و بالیوود به تصویر می‌کشید.
مطمئن هستم تاریکی سالن سینما ابدی نیست؛
درست مانند تاریکی روزگار ما
پایان هر دو با نور است.
و این نور، از نیروی شما جوانان وطن خواهد تابید.
بیایید قصه‌های تار یخی وطن را زنده نگه داریم.
نگزاریم خاموش شود
روز جهانی سینما بر همهٔ هنردوستان‌،
و بر تمام خالقان رؤیا که در دل تاریکی نور می‌کارند، خجسته باد.
با احترام و امید
عادله ادیم
۷جدی ۱۴۰۴

 

ملاقات من با زمستان در باغچهٔ همسایه

 

زموږ انګلیسي ویبپاڼه: 

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.