سرطان ذهنی و بطنی، دیماگوگ های ضد پشتون

محمد داؤد مومند

695

چندی قبل محمد محق، آیت الله چوچه سایت افغان جرمن که در دورۀ اشغال مشاور دینی دولت وابسته و دست نشانده مولود کنفرانس منحوس استعماری بن، فتوای فارس پرستانه وذهنیت منحط مبتنی بر«فرهنگ تاجک فوق همه» صادر نمود مشعر بر اینکه:(امارت اسلامی باید زبان فارسی را زبان اول مملکت اعلان نماید.)

بزرگترین درد ناشی از استعمال نوشادر بیگانه پرستی، قوم پرستی و زبان پرستی گروه های فاسد و مفسد جهادی هشت گانه مخلوق ایران و استبلشمنت پنجاب یعنی شورای شغالان و زمرد فروشان نظار، جمعیت ستم پرچم و کولابی های مهاجر ضد پشتون، همانا ضدیت با تبار و زبان بومی طالبان است که تصادفاً اکثریت شان پشتون تبارند، نه با طرز دید و فکر و تفسیرشان از شریعت و پالیسی های جاهلانه شان به ارتباط تعیلم و تربیت و حق کاراعم از زن و مرد.

چند ماه قبل گروه شغالان مزدور، فراری و باغیی به اصطلاح مقاومت دوم به صراحت اعلام داشت که:(ما با نحوۀ طرز تفکرمذهبی طالبان مشکلی نداریم، ما سهم مساوی خود را در قسمت قدرت سیاسی میخواهیم.)

یک گروه لندغرشورای نظاری در فرانسه زیر فوتوی احمد پنجشیری شعار دادند که:«ما درحمایت داعش قرار داریم، زیرا ایشان تاجکند و زبان شان فارسی است.»

چنین معلوم میشود که بزرگترین درد بطنی مخالفان فارسی گوی امارت اسلامی مانند شورای نظار و جمعیت ستم پرچم و فارسیست ها و فارس پرستان و عناصر دیماگوگ، پالیسی های جاهلانه و عاری از هرگونه منطق ضد اسلامی و ضد منافع ملی طالبان نه، بلکه ضدیت مادر زاد و آشتی ناپذیرشان با تبار و زبان طالبان است.

تلاش منافقانه یک عده عناصر دیماگوگ ضد ملی و ضد پشتون تبارو ضد زبان ملتی افغانی – پشتو در موازات عناصر شورای نظاری و جمعیتی و ستمی وببرکی، مبنی بر اینکه طالبان نماینده قوم و قومیت پشتون هستند، از همان منبع جبهه متحد و متعهد منافقان و شر اندازان و تجزیه طلبان و دشمنان مادر زاد پشتون تباران، سرچشمه میگرد تا قوم و قومیت پشتون را به عنوان یک قوم بی فرهنگ و قومیت بی فرهنگ معرفی نمایند.

غافل ازاینکه مجادله طالبان با اشغال و سگ های زنجیری شان مانند، جهاد علیه تجاوز شوروی، روی اعتقاد مذهبی استوار بود، نه تفکر پشتونولی.

بم بستن طالب بر شکم خود، مظهر همین اعتقاد نادرست مذهبی است.

من درعمر خود نشنیده ام که یک فرد پشتون در مبارزه با دشمنان وطن، از طریق انتحاری و بستن بم بر شکم خود، متکی بر تفکر پشتونولی استفاده نموده باشد.

زمانیکه امارت اسلامی، لوحه های بر افراشته شده دانشگاه بر وزن نشیمن گاه و شرمگاه، بر افراشته شاطران ایران، یعنی صفوی های وطنی را فرود آوردند، نوشادر به جان فارسیست ها و فارس پرستان افتاد و رزاق مامون نطاق گروه های ستمی این حرکت را حرکت ضد فرهنگی طالبان پشتون تبارتعریف کرد.

یعنی ترکیب نام پوهنتون یک اصطلاح ضد فرهنگی است.

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

استاد و دوست بزرگوارم پوهاند صاحب فضل ربی پژواک در تاریخ معاصر افغانستان، نفوس پشتون تباران را بالغ بر پنجاه فیصد نشان داده بودند.

احصایۀ دوره والاحضرت سردار صاحب داؤد خان نیز، نفوس پشتون ها را بیشتر از پنجاه فیصد قلم داد نموده بود.

تحقیقات شخصیت اکادمیک و خبره جناب داکتر صاحب خالدی نیز، نفوس پشتون تباران را بیشتر از پنجاه فیصد ثبت نموده است.

تنها تواریش میرغلام محمد غبار بی خدا و بلشویک و دارای تمایلات کاذب ضد پشتونی، تعداد نفوس پشتون تباران را به چهل قیصد تخمین و تقلیل داد.

در دوره حکومت صفوی های وطنی یعنی فارس پرستان جمعیت، ستم پرچم و شورای شغالان نظار، به اساس هدایت مقامات ایرانی و نماینده شان (چنگیز پهلوان)، نام مبارک لوایح پوهنتون پایین آورده شد و فیصدی نفوس پشتون تباران را از بطون گندیده خود، به سی فیصد تقلیل و وانمود ساختند و این فیصدی را به سویه جهانی به خورد مطبوعات و منابع ذیعلاقه جهانی سپردند.

اگرنفوس پشتون تباران مقیم کشور ، پنجاه فیصد تخمین شود، در پنجاه فیصد با قی مانده، تمام اقوام کشور، مانند تاجک، ازبک، ترکمن، هزاره، بلوچ و دیگران شامل میگردد.تاجکان به زبان دری، ازبک ها به زبان ازبکی، ترکمن ها به زبان ترکمنی و بلوچ ها به زبان ترکمنی صحبت میکنند.

به این حساب زبان بزرگ قومی درافغانستان همان زبانی است که علامه محمود طرزی آن را زبان ملتی افغانستان دانسته و توجه در راه انکشاف آن را مهمتر از زبان های دیگر به شمول زبان فارسی پیشنهاد و توصیه نموده اند.

لذا منطقاً زبان اول کشور ما زبان افغانی – پشتوست و ما با کشور ایران و تاجکستان همزبان شناخته شده نمیتوانیم. اینکه پالیسی اپارتاید تفوق و تعمیم و تحمیل زبان فارسی، بخصوص از دوره صفوی های فارس، تا امروز بر جامعه ما مستولی بود و است، مکثی میداشته باشیم به انکشاف و تعمیم و درباری ساختن زبان فارسی و عقب مانی زبان ملتی افغانی- پشتو به مثابه دختر همسایه خلموک.

دانشمند متبحر و شخصیت اکادمیک، محترم داکتر زمان ستانیزی استاد پوهنتون درایالت کلیفورنیا در سلسله تحقیقات خود تحریر داشته اند، که نظر به اهمیت و ارتباط موضوع یکبار دیگر درین مقال انعکاس میابد:

«…از وسیله زبان بری درعهد صفوی ها استفاده بعمل آمده است، صفویان مردم را به قبول مذهب شیعه و سخن گفتن به زبان فارسی یا پارسی ساختند و زبان های متخلفین را با آله زبان بری، می بریدند. مردم مظلوم از ترس وحشت و دهشت این دوره مجبور بودند که به دیانت و رسوم تشییع تظاهر کنند تا از مجازات زبان بُری در امان بمانند.

درین ستم بزرگ ملی و ضد انسانی، مردم مظلوم هزاره ما برای آنکه زنده بمانند دیانت (شمنی) یا بودایی و زبان مغلی خود را کاملاً فراموش کردند و تا به امروز به زبان و لهجۀ داعیان شیعه مشهد و نیشاپور صحبت میکنند.

بعد از اینکه همایون پادشاه مغلی هند، شهر کندهار را به شاه طهماسب صفوی بخشید، شاه عباس از سال 1622 به بعد، به شیعه ساختن مردم کندهار شدت بخشید.

مردم کندهار با پذیرفتن جبری مذهب شیعه، به عوض زبان اصلی آبایی پشتو به زبان پارسی گویی مجبور شدند. پشتو زبانان متباقی کندهار، هرات و جنوب غرب افغانستان با تهدید بُریدن زبان، به تکلم زبان پارسی مجبور ساخته شدند. محتسبان صفوی، بطور کلی زبان پشتو را زبان دوزخیان میدانستند، این طعنه و کنایه هنوز هم دراذهان مریض ستمی ها و شاطران و حامیان اصالت زبانی ایران با زهر تعصب آمیخته است.

در دوران تسلط صفوی ها، در جنوب غرب افغانستان، هیچ شاعری از میان پشتون های منطقه برنخاست. برخلاف بزرگ ترین شعراء و فضلای زبان پشتو چون حضرت بایزید روشان، خوشحال خان بابا، رحمن بابا، حمید مومند، اشرف خان هجری، عبدالقادر خان خټک، کاظم خان شیدا و غیره از میان پشتون های شرق در مجاورت هند ظهور کردند.

بی سبب نبود که در زمان هجوم نادر قلی افشار بر کندهار ، از روی همین تعصب زبانی، آثار ادبی زبان پشتو که در دوره حکومت هوتکی ها به رشته قلم در آمده بود، به آتش کشیده شد. با چنین کتاب سوزی ها و فرهنگ زدایی های ایرانیان، قیود تکلم بر زبان پشتو و منع شعر و ادب، حکمروایان ایران تعصب خود را در (بی فرهنگ بودن پشتون ها، توجیه میکردند، چون به پارسی نمی نوشتند.)

از اوامر و دساتیر دیگر ایرانی ها این بود که اگر در یک مجلس میان ده نفر پشتو زبان، حتی یک نفر پارسی زبان هم میبود، همه مجبور بودند که به              زبان پارسی صحبت کنند. بدیهی است که 350 سال بعد از حاکمیت صفویان احکام فرمان رویان صفوی در افغانستان، این رسم تا هنوز همچنان رعایت میشود. از فرد پشتون تبار توقع میرود که به زبان فارسی تسلط داشته باشد ولی از هیچ فارسی زبان توقع نمیرود که اقلاً به زبان پشتو سلام و اظهار ادب کند.

تعجب آور اینکه حتی امروز هم، پشتون ها باید به زبان فارسی صحبت کند تا متعصب پنداشته نشود(چنانکه بزرگترین خادم زبان پشتو یعنی محمد گل بزرگ از طرف غبار و فرهنگ و فارسیستان متهم به تعصب شدند – مومند)

تعصب زبان در افغانستان هنوز هم به معیار ترازوی سه صد سال قبل تسلط ایران وزن میشود.ختم»

در نتیجه همچو پالیسی ضد انسانی دورۀ صفویان در کشور ما، زمام داران فاقد  شعور ملی، با شروع از دوره تیمورشاه که مادرش ایرانی قزلباش بود و با وجود مخالفت بزرگان در قندهار به زعامت او، با  قلع و قم شان، به اریکه قدرت نشست، آغاز و در طول سه صد سال ادامه داشته است.

یگانه زعیم بزرگ ملی که زبان ملتی افغانی – پشتو را زبان رسمی دربار ساخت، خلد آشیان امیر شیرعلی خان بود.

در دوره اعلیحضرت محمد ظاهرشاه، در سال 1315 طبق نظرعلامه محمود طرزی و فشارمعنوی (محمد گل بزرگ) فرمانی عنوانی شاه ولی خان وکیل صدراعظم صادر و دساتیری را برای رسمی ساختن و انکشاف این زبان ملی تجویز نمود، بدین عبارات:(مسلم است که مسئله زبان در وحدت ملی و حفظ آداب و شعائر یک ملت اثرات معتنابهی داشته و توجه به این مطلب از جملۀ ضروریات حیاتیه یک مملکت به شمار میرود. چون درکشورعزیزمان از طرفی زبان فارسی مورد احتیاج بوده و از جانب دیگر به علت اینکه قسمت بزرگ مردم ما به لسان افغانی متکلم بوده، مامورین علی الاکثر به علت ندانستن زبان پشتو دچار مشکلات میشوند. لذا برای رفع این مشکل و تسهیل معاملات رسمی و اداری، هم چنانکه فارسی در داخل افغانستان زبان تدریس و کتابت است، در ترویح و احیاء لسان پشتو (یعنی لسان پشتو به جمله یک زبان مرده حساب میشد – مومند) هم سعی به عمل آمده و از همه اولتر مامورین دولت این زبان را بیاموزند. شما به وزارتخانه ها و نائب الحکومگی ها امر بدهید که مامورین لشکری و کشوری مربوط خود را مکلف نمایند که در مدت سه سال لسان افغانی را آموخته و در محاوره و کتابت مورد استفاده قرار دهند.)

دشمنان خدای په جات این زبان، مانند صدیق فرهنگ و دیگران، محتویات این فرمان شاهی را به مثابه شیوه نازیزم هیتلری قلمداد نمودند که هم اکنون نیز بعضی ها براین کنجاره نشخوار میزنند.

 در قانون اساسی 1964 نیز یک ماده برای تقویه و انکشاف این زبان درج گردید، که در قانون اساسی دوره والاحضرت سردار صاحب داؤد خان، توسط عناصر جیره خورایران مانند سید مخدوم رهین، حذف گردید.

زمانیکه باردوم قدرت به دست اخلاف سقویان و صفویان وطنی یعنی گروه های مفسد جهادی هشت گانه مخلوق ایران و هفت گانه مخلوق پاکستان و اضلاع متحده و دررأس شورای شغالان نظار و جمعیت ستم پرچم رسید، پالیسی دوره صفوی های چهار صد قبل تکرار شد و ماشین دولتی به یک ماشین ضد پشتونی و بخصوص زبان پشتون ها مبدل گردید.شعار بزرگ رهبرستمی های افغانستان احمد شاه مسعود پنجشیری بود که میگفت:«پشتون ها نه تمدنی داشتند و نه فرهنگی»

درحالی که در طول 300 سال زمداران پشتون افغانستان در قسمت رسمی ساختن  و درباری ساختن زبان فارسی، و هم چنان سودن شعر، بهترین و عالی ترین خدمت را به فرهنگ و زبان تاجک تباران کشور انجام داده اند. مگر میتوان همچو بزرگ منشی زعماء پشتون را بی فرهنگی پشتون ها قلمداد نمود؟

در طول چهار صد سال گذشته، زعماء، علماء ودانشمندان و شعراء پشتون تباربا نوشتن کتب و اشعاربه زبان فارسی، از حضرت بایزید روشان گرفته، تا خوشحال بابا واعلیحضرت تیمورشاه، اعلیحضرت شاه زمان، سردار غلام محمد خان طرزی، علامه محمود طرزی، عبدالهادی خان داوی، استاد پژواک، علامه حبیبی و استاد سیستانی « پنجاه جلد کتاب و هزار مقالۀ استاد سیستانی بارکزی همه  به زبان دری نوشته شده است) تا تمام دانشمندان پشتون تبار، بزرگترین خدمت علمی و ادبی را برای زبان و فرهنگ فارسی گویان انجام داده است.

 مگر میتوان همچو خدمت بزرگ علمی و عالی جنابی زعماء و دانشمندان پشتون را بی فرهنگی پشتون ها قلمداد نمود؟

مگردرطول حد اقل صد سال اخیر از دوره غازی امان الله گرفته تا امروز هم وطنان تاجک تبار و فارسی زبان کشوربه بزرگترین مقام های دولتی مانند مقام های وکالت سلطنت و معاونیت جمهوریت،، صدارت و وزارت و سفارت منصوب نگردیدند؟

مگر این را میتوان همچو بزرگ منشی زعماء  پشتون را بی فرهنگی و استبداد پشتونی تلقی کرد؟

درین قسمت مطالبی را به همین ارتباط و بی پروایی دری زبانان کشور در برابر زبان ملتی پشتون تباران به قلم محترم یونس نگاه تحت عنوان «برای ادای احترام به روشنفکران پشتون» انعکاس میدهم مشعر بر اینکه:

(زبان رسمی جنبش روشنفکری افغانستان فارسی بوده است اما بار اصلی این جنبش را پشتون ها بدوش کشیده اند.

تصوربرخی از فارسی زبان ها، از اینکه گویا پشتون ها درعرصه روشنگری عقب تر از دیگران بوده اند، خطاست. در افغانستان روشنفکران پشتون تمام بار روشنگری را به تنهایی بدوش کشیده اند و به ندرت یک هزاره، تاجک، ازبک یا فرد دیگری که زبانش پشتو نبوده، پشتون های مبارز را در روشن کردن اذهان مردم در قریه ها و محلات پشتون نشین بازو داده است. در حالیکه سهم پشتون ها در روشنگری جامعه فارسی زبان چشمگیر بوده است.

از زمان امیر حبیب الله خان تا امروز پشتون ها اگر بیشتر از دیگران در برابر استبداد خون نداده باشند، به هیچ وجه کمتر نبوده اند. عرصه هنر، ادبیات، سیاست، فرهنگ، اجتماع، تحصیل و رسانه از نقش قدم های مبارزان پشتون هم چراغان است و هم خونین. مبارزانی که در دوران مشروطیت پیشگام شدند، فهرستی ترتیب داده و بشمارید، آنانی را که در دهه دیمکراسی با قلم، زبان و زندگی خود برای راندن جامعه به سوی آزادی پیشگام شدند حساب کنید، کسانی را که در جریان جهاد و جنگ های داخلی زیر تیغ طرف های مخالف در گیر رفتند یا درون آن احزاب و جریان ها برای روز بهتر و روشن تر مشغول کار و پیکار بودند، به یاد آورید، و لشکر بزرگی ازآدم های متعهد به افغانستان آزاد و دمکرات را در بیست سال گذشته در مکاتب، پوهنتون ها، رسانه ها، ادارات و محلات، مشغول مبارزه با بنیاد گرایی بودند ببنید. آنگاه حتماً متوجه خواهید شد که روشنفکران پشتون اگر چند بلیست گردن فراتر از روشن فکران هزاره و تاجیک نباشند، زرد روی تر، هرگز نمیباشند.

امروز نیز تحصیل کرده گان فارسی زبانیکه از تماس با جامعۀ پشتون زبان گریزانند، نسبت به جامعۀ روشنفکری پشتون دچار توهم میباشند و شناخت درست از آن ندارند.

برخی ها درک بسیار سطحی از روشنفکری دارند و تصور میکنند هرکسی حافظ و سعدی خواند و به زبان فارسی صحبت کرد، روشن تر است و هرکسی به پشتو گپ زد، یک رگ از عقب ماندگی دارد.

هر نویسنده و سیاست مدار افغانستان (مانند غبار، فرهنگ، داکتر فرهادی، داکتر رهین، داکتر شهرانی، داکتر سپنتا، سلجوقی، علی محمد خان وزیردربار، داکتر امین فرهنگ، داکتر حقشناس، داکتر طبیبی، داکتر سید کاغذ و صد ها و هزاران دگر – مومند) که به زبان پشتو نمی فهمد، با نیمه مهم نفوس کشور، بیگانه است.

هر افغانی که خود را متعهد به افغانستان آزاد و دمکرات میداند، اما زبان پشتو نمی فهمد، در تعهدش باید شک کرد.(واه واه، ملیون مرحبا و حبذا – مومند) سیاست مدارانی چون عبدالکریم خلیلی که چهل سال در سیاست افغانستان بوده اند، اما هنوز زبان پشتو را حتی از روی خط خوانده نمیتوانند، از نظر سیاست کشوری جاهل اند. ( لست این دراز گوشان و جاهلان لا تعد ولاتحصی است.- مومند)

هر وطندار سیاست پیشه ای که مدعی است با طالبان مبارزه میکند اما سخن رانی ملا هبت الله را به ترجمه می خواند، در وضع دشواری قرار دارد و به سختی میتواند در این مبارزه مثر تمام شود.(بدبختانه تعداد این دراز گوشان و بیسوادان  و دیماگوگ ها، نیز طویل است- مومند) ختم نوشته شخصیت فرهیخته و فرهمند با شهامت، یونس نگاه.

در طول چهار صد سال از دوره حکمرانی صفویان تا همین اکنون به سویه مطبوعات جهانی حلقه های مفسد ستمی، زبان پشتون تباران را زبان «دوزخ» و «گوزخر» و خود شان را «افغان غول» خطاب میکنند و زمانیکه این قلم بیت «مفکرعالیمقام و پادشاه غزل استاد امیرحمزه «حمزه بابا» را در نوشته های منعکس ساختم، که زبان ملتی افغانی زبان جنتی است، نوشادربه جان دیماگوگ های دشمن مادر زاد پشتون تباران و ثقافت و زبان شان افتاد، و این جانب را در نوشته اش عنوانی استاد الله محمد خان گرامی، متهم به فاشیست بودن نمود.

فاشیست همین دیماگوگ و امثال و اقران شان مانند داکتر روان فرهادی، سید مخدوم رهین، داکتر جاوید، سمندرغوریانی، غبار، صدیق فرهنگ، داکتر سپنتا، داکتر سید کاغذ و صد های دیگراست که به چندین لسان خارجی تسلط کامل داشتند و دارند، ولی در قسمت زبان بزرگ خود کاملاً بیسواد بوده و از سواد نوشتن یک پاراگراف به زبان ملتی کشور عاجز و ناتوان اند.

که څوک تله د انصاف په لاس کی ورکا

خپل ټټو او دبل آس به برابر کا

متکی به روایت دانشمند بی بدیل و شخصیت بزرگ ملی، علامه صاحب رشاد، و هم چنان رهبر بزرگ حرکت ویش زلمیان، محمد رسول خان پشتون، در دوره سلطنت اعلیحضرت  محمد ظاهرشاه، و ریاست تنظمیه و بزرگ واقعی، محمد گل مومند در صفحات شمال، هزاران خانوار از پاردریا به افغانستان پناهنده شدند و روی اخوت و برادری اسلامی و بشری برای شان زمینه اسکان، اعطاء زمین های دولتی و تجارت مهیا گردید، در حالیه دو ملیون کوچی پشتون تبار نه خانه داشتند، نه حضیره، نه مکتب و نه شرایط یک حیات انسانی.

اما زمانیکه اضلاع متحده رژیم صفوی های وطنی یعنی حکومت مسعور- ربانی را براریکه قدرت نشاند، اولین کار شان تصفیه سمت شمال از وجود پشتون تباران بود.

همین اجیران مزدور رژیم جهنمی ایران بودند، که مطابق به پالیسی های استعماری بادران فارس، لوایح «دانشگاه» را در کشور برافراشتند. نام دانشگاه و غیره اصطلاحات ایرانی، و ترویج آن نه تنها همنوایی با تهاجمات فرهنگی ایران است بلکه مبین و شاخص (بی فرهنگی) ذوات دیماگوگ، گمراه و بی مسلکی است که بر کنجاره این اصطلاحات ضد ثقافت ملی مانند «دانشگاه و دانشکده» نشخوارمیزنند.

شاغلی محترم پاچا روایتی دارند بدین عبارت:

«جمهوری اسلامی ایران (که اصلاً و ماهیتاً ضد اسامی است – مومند) و رسانه های ایرانی سعی دارند تا در افغانستان زبان دری را تغییر بدهد. پایگاه خبری میراژ نیوز در آسترالیا در گزارشی به این موضوع پرداخته که ایران با اعمال قدرت تلاش دارد که زبان دری افغانستان را دگرگون کند. به اعتقاد نویسنده، رسانه های ایرانی درین فرایند دست دارند. بنا برگزارش این مقاله تعداد بیشمار واژه ها و اصطلاحات و تعبیر های ایرانی (مانند مدفوع دانشگاه و دانشکده و غیره – مومند) از طرف رسانه های چاپی و آن لاین وارد افغانستان شدند که هدف اصلی ان ها از بین بردن کلمات قدیمی «مانند پوهنتون- مومند» در افغانستان است. در ادامه میخوانیم که مجریان و برنامه سازان در افغانستان که در رسانه های تحت کنترول اقلیت های طرفدار ایران «ستمی ها و فارسیست ها و فارس پرستان – مومند» کار میکند با دقت و ظرافت لهجه ایرانی را تقلید میکنند تا زبان شان را از زبان محلی افغانستان متمایز سازند.

متکی بر تفصیل این مقاله کلمات معمول زبان پشتو که یکی دیگر از زبان های ملی افغانستان است، از زبان دری افغانستان کاملاً حذف شدند.

مقاله از دولت افغانستان به خاطر ضعفش در تصویب مقررات مؤثر برای رسانه ها انتقاد میکند.ختم.

مراجعه به تمام پروگرام های فیسبوکی وسهم گیران در مشاجرات و مناظرات ثابت میسازد که 99 در صد نطاقان و سهم گیران این پروگرام ها چه از نظر لهجه و چه از نظر استعمال این اصطلاحات، کاملاً از فرهنگ خودی فاصله گرفته و درخدمت و نوکری تاراج فرهنگی ایران قرار دارند. پروگرام فارسی رادیو بی بی سی لندن بهترین و نهوع آور ترین مثال آن است. این را گویند بی فرهنگی کامل عیار و خدمت به باداران ایرانی شان. لعنت ایزدی به حال شان.

حرفی هم در مورد ملیت و ناسیونالزم:

اجیران و ایجنت ها و شاطران و دیماگوگ های توظیف شده، همانگونه که در قسمت تاراج فرهنگی ایران، سهیم اند، علیه تفکر ملیت خواهی و پدیده ملت و ملت واحد و بی هویت ساختن تفکر ملی و شعایر ملی، مانند موریانه در پیکر سلامت کشور و بی اعتبار هویت ملی ملت افغان، مشغول تفلسف، سفسطه و تخریب اند.

ناسیونالیزیم، یک تفکر ضد استعماری و ضد فاشسیستی است، زیرا فاشیزم و نازیزم خود یک روش استعماری است. ناسیونالیزم در قطب مخالف انتر ناسیونالیزم و حکومت جهان وطنی و اندیشه های جهان وطنی قرار دارد، لذا مفکرین اسلامی مانند سید قطب و محمد قطب و حسن البنا و مودودی، ناسیونالیزم را مخالف تفکربین المللیت اسلامی می پندارند. لذا پیروان همچو بر داشت از اسلام، مصتفی کمال اتاتورک ناسیونالیست را بزرگترین دشمن دین اسلام میشمارند. قابل تذکراست که مصطفی کمال برعکس دو ناسیونالسیت افغان یعنی غازی امان الله و سردار داؤد خان، معتقد و متعهد به دین اسلام و شریعت نیود.

دیماگوگ های مفتن و گمراه، ناسیونالیزم را زیر بناء فاشیزم دانسته و آن را محکوم میکنند، این طرز تلقی گمراه کننده به این میماند، که اسلام را زیر بناء تروریزم، و اخلاق انتحاری و انسان کشی، گروه های القاعده و داعش و پالیسی های جاهلانه و ضد اسلامی امارت اسلامی دانسته، اسلام را محکوم نمود.

ناسونالیزم آسیایی و افریقایی و امریکای لاتین، ضامن استقلال و آزادی و حریت و حاکمیت ملی و مبارزه مقدس این ملل علیه قدرت های استعماری، ضبط تاریخ گردیده است.

مبارزات و نهضت های ناسیونالیستی مردم ما تحت قیادت حضرت بایزید روشان و خانواده اش، مبارزات ناسیونالیستی خوشحال بابای کبیر، علیه استعمار دولت مغلی، مبارزات ناسیونالیستی وآزادی خواهانه میرویس بابا و هوتکیان علیه استعمار فارس و مبارزات قهرمانانه ملی سه گانه مردم ما،علیه تجاوز دولت معظم انگلیس، مظاهر مبارزات ناسیو نالیستی ملت افغان است.

ملیت افغانی، معرف هویت ملی ماست.

ملت افغان، معرف موجودیت اتحاد ملی مردم ماست.

ملت، بدن جامعه ما و ملیت روح آن است.

ملت و ملیت مبتنی همدیگر اند.

یکی از مبارزان راه آزادی میگوید که :(این ملت هاست که تاریخ میسازد)

ملت ما یکی ازاین ملل تاریخ ساز است.

تفکر ناسیونالیزم و ملیت پر افتخار افغانی به باشندگان این سرزمین حکم میکند که در تمام ابعاد سه گانه سیاسی و اقتصادی و بخصوص فرهنگی و ثقافتی از منافع و مقدسات فرهنگی خود دفاع نمایند.

ملت و ملیت این سرزمین حافظ منافع ملی و موجودیت و بقاء کشور ماست. سُبک شمردن و تخریب تفکر ملیت خواهی، تحت هرنام و عنوانی که باشد: انتر ناسیونالیزم پرولتری، دیمکراسی لیبرال اضلاع متحده، مدینه فاضله افلاطون و غیره، همه به جز سرابی برای فریفتن و استثمار ملت مانیست.

تفکر ملیت خواهی جامعه ما، با شعار فاشیزم و نازیزم در تضاد کامل قرار دارد. مردم و ملت و حکومات پشتونی در طول دوصد و پنجاه سال گذشته هرگز فاشیست نبودند و نه در آینده از نظرعلمی و عملی به یک کشور فاشیست مبدل خواهد شد.

تضاد و مخالفت به قوام بیشتر تفکر ملیت و ملت سازی، و رشد و تکامل ملیت افغانی را، زیر بنای ساختمان فاشیزم  قلمداد کردن، کار دیماگوگ های اجیر و گماشتگان و دشمنان خائن به مقدرات کشور و ملت افغانستان است.

موقعیت خاص جغرافیایی افغانستان، موجودیت کشورهای معاند و متخاصم همجوار، تجاوزات استعماری شرق و غرب در گذشته، تهدید پلان های توسعه جویی و استثماری، و تجزیه کشور، دعوای تاریخ و سرزمین ما به حیث جزء شرقی ایران، تجاوز و تاراج فرهنگی ایران، صدور اسلام مودودی از پاکستان  همه و همه مستلزم و متقاضی داشتن یک ملت واحد، نه گروه افراد منفرد، دولت مرکزی مقتدر، توسعه و رشد اقتصاد و تجارت وتکنالوژی و خود کفایی زراعتی و غیره در تمام ساحات حیات ملی، ضامن بقاء و موجودیت کشور و سر افرازی ملت ماست.

تا زمانیکه این خطر ها و اخطار ها علیه این سرزمین و مردمان این خطه و مرز و بوم وجود دارد، توسل ملت به تفکر ملیت خواهی افغانی یک ضرورت تاریخی، لابدی، حیاتی و اجتناب ناپذیر است.

هرگونه نظر و دکترین و تیوری و «ایزم ها» و «کراسی» هایکه وجدان معشری و تفکر و ذهنیت جوانان و نسل آینده ما را در زمینه مشوب و مغشوش سازد، خیانت بزرگ ملی و در حقیقت خدمت با باداران خارجی شان است.

تاریخ معاصر کشور تمام «ایزم» و «کراسی» ها و سراب های ایدیولوژی ایدیولوگ های چپ و راست وارداتی و تحمیلی را امتحان نمود و تا هنوز مانند یک مرض مزمن و سرطانی، حیات و موجودیت ملی ما را تهدید میکند.

مسلم است که هیچ نسخه تفکر بیگانه و ارداتی ، هرگزراه کشا و مشکل کشای وطن و درد های مردم ما نبوده و نخواهد بود، جز توسل به اعتقاد راسخ و خلل ناپذیر به شعایر دینی عنعنوی ، و تفکر ملی به حیث یک کشور آزاد، مستقل، خود کفاء، متحد و تجزیه نا پذیر.

درین قسمت منتخباتی دارم از نوشته متفکر بزرگ ملی، شهید راه حق و عدالت محمد هاشم میوندوال، در توضیح عالمانه و فاضلانه تفکر ملیت افغانی.

میوندوال مینویسد:ملیت از حس علاقه با فامیل و خانواده آغاز گردیده و دوش بدوش دوره های تاریخی از دورۀ خانواده به سویه عشیره و قبیله ارتقاء یافته است. شکل دیگر ملیت بصورت عکس العمل به مقابل تفوق پسندان از طرف ملل متحد محکوم، و ملت های محروم تبارز نموده و شکل یک مبارزۀ  جدی و آزادی خواهانه و ضد استبداد و ضد استعمار را گرفت. این ملیت جدید مانند دیوی که از خواب بیدار شده باشد، حلقه های بادران بشریت را به لرزه در آورد. ملیت های آسیایی، ملیت افریقایی و ملیت امریکای لاتین و حتی تحول جدید ملیت در اروپا، احساسات جدید بشری را مبنی بر استقلال خواهی، آزادی پسندی، طرد یوغ استعمار و تفوق اقتصادی ، طرد امتیازات، طرد تبعیضات و طرد یوغ های سیاسی، متبارز ساخت.

حفظ سیاسیت بیطرفی، قضاوت آزاد، همکاری باهمی و منطقوی جهت مقاومت علیه قدرت های اقتصادی، همبستگی علیه امپریالیزم و کلونیالیزیم قدیم و جدید (و امپریالیزم سرخ و فاشیزم سرخ – مومند) از مظاهر ملیت جدید است.

چنان تصور میرفت که با پخش علم و تخنیک و نزذیک شدن فواصل و سرعت زمان، ملیت، در اثر بوجود آمدن ایدیا لوژی های جدید، یک خصلت مربوط به دورۀ قدیم دانسته خواهد شد. ولی در دنیای سوسیالیزم که یکنوع بین الملکیت را نیز احتوا میکرد، ریشه های ملیت، هم به مفهوم کلتوری و هم به مفهوم سیاسی تبارز کرده است.چنانچه مبارزات کشور های اروپای شرقی برای اقتدار ملی و کشمکش سوسیالیزم زرد و سفید، زادۀ احساسات ملی است.

ولی با انهم که بیت المکیت از یکطرف پیشرفت میکند، به همان اندازه ملیت نیز ریشه محکتر پیدا مینماید. چونکه در پرتو زندگی بین الملی وجود ملیت معرف هر واحدیست که بصورت مجموعی زنجیر بین المللی را تشکیل میدهد و این زنجیر هر قدر سلسله پیدا کند بهمان اندازه حلقه های آن محکمتر و یا مقاومت تر میگردد.

ملیتی که امروز در آسیا، افریقا و امریکای لاتین و حتی در اروپا بعد از جنگ سرد دیده میشود، عصارۀ آخرین و حد اعلای یک احساس مشترک و نجیبانۀ است، که به مقابل چپاول و تفوق پسندی و استثمار و امثال آن علت تجاوز دانسته میشد.

ملیت جدید اساس صلح و آشتی و برادری را می پذیرد و به مقابل اجانب طماع، حقوق خود را فداکارانه حفظ میکند و با همه ملیت های محروم، حس برادری و همدردی و وابستگی را استوار مینماید و در برابر حکومات و قدرت های جبار و توسعه جو و استعمارچی به مقاومت و مخالفت میپردازد و همه ملت ها را مساوی دانسته، حس بزرگ ملتی را که بعضی ملت ها به غرض آقایی و توسعه «مانند ملت و دولت ایران – مومند» شعار خود قرار میدادند رد میکند.

با در نظر گرفتن این مفهوم تاریخی و موجوده، ملیت برای یک کشور تاریخی رو به انکشاف نه تنها یک ضرورت حسی است. بلکه یک ضرورت برای قوام و موجودیت نیز دانسته میشود. ملیت را باید معرف مشخصات و خصوصیات ملی و رهنمای وحدت ملی دانست.

وحدت ملی در نزد ما اتحاد فداکارانۀ همه قشر ها و وحدت طبقات در کشور است.

ما ملیت خود را زادۀ تاریخ و جغرافیای خویش میدانیم. و همه افرادیکه در حدود کشور مشترک با هم زندگی میکنند افراد ملت شناخته و مجموع آن ها را ملت خویش میشناسیم.

ملیت افغانی یک ملیت باستانی است و غریزه و احساسات ملی افغانی و با طبیعت ومحیط  جغرافیایی ریشه باستانی دارد و ملیت و وطنیت دو حسی شریفی است که همیشه، نجابت ملی و وطنی مردم افغانستان را تبارز داده و خواهد داد.

ما ملیت افغانی را ضامن بقاء و سعادت، ضامن استقلال و نوامیس ملی، ضامن شرافت و نجابت اصلی و باستانی خویش و محرک اعتلاء و ترقی کشور خویش میدانیم. منظور ما از حس آزادی و ملیت، طرد حس اجنبی پرستی است. که خطر بزرگی برای یک ملیت میباشد.

یک ملیت با ایدیالوژی خویش معرفی میشود. ایدیالوژی ما اسلام است، ملیت است، دیمکراسی و عدالت اجتماعی یعنی مساوات است. به قسمیکه اسلام مبنای عقیدۀ ما را برای جامعه تشکیل میدهد . ملیت شخصیت حقوقی و تاریخی ما را تبارز میدهد و دمو کراسی راه ما را برای تکامل تعیین میکند و عدالت اجتماعی هدف آحری ما را برای یک حیات مصمئن، مرفه و نجیبانه که در آن عقیده و دموکراسی و ملیت تکامل یافته میباشد.

علاوه بر شخصیت ملی، روح زنده و جاوید، غرور ملی است. این غرور عبارت از یک غرور واقعی، حقیقی و آزاد منشانه است که در ما ایمان و عقیده و عزت نفس و حس اتکاء به نفس را ایجاد میکند.

حس ملیت در نزد ما مرادف با ملیت است. عشق به وطن و هم وطنان، حمایت و جهاد آشتی نا پذیر برای حفظ منافع وطن و هموطن، حمایت وطن و هم وطنان از تجاوز و دسائس خارجی، حفظ و حمایت زبان های ملی (نه نشخوار زدن بر اصطلاحات ایرانی مانند دانشگاه و دانشکده و غیره – مومند) فرهنگ ملی (نه فرهنگ ایرانی – مومند) وحدت ملی و هم بستگی ملی (نه گروه های فردی مرغ و گله گوسفند – مومند) تابع قرار دادن منافع خصوصی برمنافع عمومی و منافع ملی از اساسات ملیت است. (ملیون مرحبا و حبذا بر این فرموده شهید میوندوال و لعنت بر دیماگوگ های مخالف همچو تفکر.)

ملیت در نزد ما عبارت از عشق به ملت و علاقه مندی آتشین به منافع آن و محبت سوزناک به مادر وطن است. (ملیون مرحبا – مومند)

ما ملیت را عبارت از وطن خواهی و وطن خواهی را عبارت از ملیت میدانیم. ما افتخار داریم که افغان هستیم و افغان وطنخواه میباشیم.

ما زبان های ملی خود را غنای ملی خویش میشماریم و حفظ ادبیات و تعمیم آثار  و تکامل پیشرفت زبان ملی پشتو و دری را وظیفه ملی خود میشماریم.

ما به اساس عقیده اسلامی، ملیت را یک وسیلۀ تعارف و شناسایی و شخصیت ملی میدانیم که در این دنیای کوچک، کشور ها و حوامع بشری را از هم تفریق میکند. ولی همۀ ملت ها را مساوی دانسته، برتری هیچیک را بر دیگری قایل نیستیم. مگر ملتی که بیشتر با تقوی و با وارستگی و عدالت آراسته باشد.

ما این کره خاکی را در نظام شمسی یک تاج مرصع میدانیم که به گوهر های گران بهاء آراسته شده است. و افغانستان عزیز را در آن تاج مرصع، یک گوهر درخشان میابیم که ملیت افغانی در آن فروزان است. ختم

                  بال کرگس دگر و بازوی شاهین دگر است

*********************************************

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.