خلیلی، ناظم بی رسالت و یک فرد فاقد ضمیر و وجدان ملی

محمد داؤد مومند

241

خلیلی، ناظم بی رسالت و یک فرد فاقد

ضمیر و وجدان ملی

این قلم در صنف هفتم یا هشتم لیسۀ حبیبیه بودم، که با اشعار خلیلی آشنایی پیدا نمودم و اولین مجموعۀ اشعار او که توسط وزارت مطبوعات وقت بدست نشر سپرده شد، توسط دوستی به نام اسدالله راید، بعداً داکتر اسدالله راید استاد پوهنتون کابل، بدسترسم قرار گرفت، که آن را چندین بار مطالعه نمودم و بعداً کلیات خلیلی، توسط پوهنتون تهران که ایرانیان و شاطران بی فرهنگ وطنی ایران مشرب ما آن را (دانشگاه) گویند به شکل زرکوب بدست نشر رسید، این کتاب مشتمل است بر تقریض های، از صدراعظم ایران و برخی از دانشمندان ایرانی و استاد پژواک.

کیفیتی را که من در تقریظ استاد پژواک یافتم به مراتب عالی تر از تقریظ های بود که توسط دانشمندان و ادباء معروف ایران تحریر یافته بود.

کذا من کتاب (نی نامه) خلیلی را که د مورد مولانای بلخ تحریر یافته بود از نظر گذشتاندم.

اگر نظر ملک الشعراء بهار ایرانی را در مورد ناظم و شاعر، که معیار تفکیک در رسالت شعر و شاعر و شعر برای شعر است و یا شعر برای هنر است، به مثابۀ محک قضاوت قرار دهیم، خلیلی یک شاعر نه، بلکه مانند فرخی، مدیحه سرا، ناظم توانا و بی همتاست.

                     ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت

                      وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت

یگانۀ رسالۀ شعری خلیلی تحت عنوان (ماتمسرا) که در دورۀ به اصطلاح  جهادی تحریر یافته از این امر مستثناست.

خلیلی علاوه بر قدرت بزرگ ادبی، بر معارف اسلامی نیز تسلط فراوان و در خورستایش داشت.

قابل تذکر است که سردار داؤد خان دو شخص بی شخصیت و فاقد ضمیر و وجدان ملی را خوب شناخته بود، که یکی همین خلیل الله خلیلی و دومی داکتر روان فرهادی مهاجر کشمیری بود.

 پادشاه افغانستان اعلیحضرت محمد ظاهرشاه، از یکطرف به احترام مقام ارجمند علمی و ادبی خلیلی و از طرفی هم برای تأمین مصؤنیت او، از غضب سردار داؤد خان، خلیلی را مشاور مطبوعاتی خود ساخت.

خلیلی در ضمن یک قصیده به اعلیحضرت، از بی خانگی و بی سرپناهی خود حضورشاه عرض والتجای عنایت یک سر پناه را نموده بود.

اعلیحضرت محمد ظاهرشاه که بی ادبان او را در نوشته های مبتذل خود، تنها (ظاهر شاه) مینویسند، در کارته پروان در نزدیکی باغ بالا یک خانۀ کانکریتی دو منزله را برای خلیلی اعمار و اعطاء نمود که خلیلی نامرد و نمک حرام و بی پاس و فاقد کرکتر یک افغان اصیل، در عوض، در پشاور به تحریررسالۀ مبتذل عیار خراسان پرداخت، که کار آدم های بی خاصیت و ستمی و شاطر قلاده به گردن ایران و سید کم اصل مانند سید مخدوم رهین، معروف به (لعین) لعین دزد و (هایجک کننده) بورس آسترالیای من در زمان جمهوریت سردار، و روان فرهادی کشمیری و امثال و اقران آن است.

خلیلی درین رسالۀ مبتذل به تقبیح قوماندان عمومی و قهرمان معارک تل و پیوار سمت جنوبی و نجات افغانستان، از دزدان، جاهلان مدنیت سوز، و جرنیلان و کرنیلان بی ناموس و مستوفی جنایتکار خود مختارش، خلیل الله خلیلی در ولایت مزار، یعنی غازی نادرخان پرداخته است.

مورخ سیستانی که خود مورخ سیاست باز است، و داکتر سید عبدالله کاظم با سحر منتر های سیاسی خود که اندرین باب ید طولی دارد، ذهن سیستانی را، جنتر ساخاته، از روی دروغگویی و عقده های بارکزی بودن، علیه نادر خان، تحریر این رساله را علیه غازی امان الله ارزیابی میکند که ادعای است دروغ محض  و دور از واقعیت.

امان الله خان غازی ، که ایمان و احساس شجاعت و تهورده سال قبل  خود را از دست داه بود، بعد از شکست درغزنی، به اصطلاح مردم ما با (ترات) و هی میدان و طی میدان درغم و آرزوی رسیدن به جنت موعودش یعنی ایتالیه بود، و در آخرین بیانیۀ خود گفت:

                             میرویم  تا  که  نشنوی  نامم

                             اگر از نام من ترا ننگ است

برعکس غازی امان، این نادرخان غازی بود که با داشتنن تهور یک افغان اصیل و با وجود تکالیف صحی و شکست های متواتر و یرغمل بودن تمام اعضاء خانواده اش توسط بچه سقو بی ننگ ، بی شهامت و نا مسلمان و کذا وعده لک ها رپیه جایزه برای گرفتاری اش، به همکاری قهرمانان ملی پشتون تبارش، افغانستان را از لوث حکمرانی بچه سقو یعنی سردار و بادار خلیل الله خلیلی نجات داد، این قربانی و تهور نادر خان بزرگ و یاران قهرمانش، نه تنها مورد عقده، غضب، و نفرت خلیلی ستمی و سقاوی بلکه تمام تاجک های سقوی خواه گردید، که آن را شکست بزرگ و جبران نا پذیر برای تداوم حکمرانی تاجیکی در افغانستان تلقی میکنند، و این نفرت و انزجار و بهتان و نفرت تا هنوز در میدیای فارسی زبانان و تاجکانی که خواهان تجزیه افغانستان به شمال و جنوب و خواهان حکومت تاجکستان کوچک یا خراسان کوچک اند، مانند تبیغات جرمن  دوران نازی، علیه غازی نادرخان دوام و جریان دارد.

خلیلی این رسالۀ مبتذل را نظر به تقاضای ستمی بزرگ و شاطر قلاده به گردن ایران یعنی بحران الدین ربانی ، کلان جمعیت کثیفش به رشتۀ تحریر کشید تا برای تاجکان هم فکر خودش زعیمی و قائدی (بچه سقو) را به حیث عیارخراسان و هم تاریخی و مملکتی برای تاجکان از طریق گزیدن نام (خراسان) تدارک نموده باشد، در حالیکه کابل هرگز، ربطی به نقشۀ خراسان هزار سال قبل نداشته است.

که این هردو تلاش مکارانه و مزورانه، تنها کار عناصر ضد ملی، و بی فرهنگ و ضد نام افغان، افغانی و افغانستان است.

یکی از بزرگ ترین افتخارات تاریخی نادرخان بزرگ، که در تاریخ جهان سابقه ندارد، یرغمل بودن تمام اعضاء خانواده اش توسط بچۀ سقو بی ناموس و اخطار نامردانۀ بچۀ سقو به نادر خان بود، که در صورت تهاجمش به ارگ، تمام خانواده اش را از تیغ خواهد کشید، نادرخان بزرگ کوچکترین وقعی به همچواخطارها و تطمیع های بچۀ سقو بی ناموس و محیل، نداده و امر فیرهای آتش  توپ را به ارگ صادر کرد.

اما خلیلی، این روباه شیاد و محیل و مزور، این تهورغازی نادرخان را مبنی بر ظالم بودن نادرخان حمل نموده چنانکه در رسالۀ شیطانی عیار خراسان، اندرین باب شیادانه و رذیلانه مینویسد که:«نادر خان حتی به خانوادۀ خود هم رحم نکرد و امر آتش را به ارگ داد»

کذا خلیلی شیاد و محیل و منافق و دروغگو و غلام و مزدو بچۀ سقو نا مسلمان، بیسوادی بادار و سردار خود یعنی بچۀ سقو را با ناخوانی حضرت پیامبر اسلام مقایسه میکند که کار یک فرد نا مسلمان و ابلیسی، مانند خلیل الله خلیلی است.

استاد قدرت الله حداد که صلاحیت قابل وصفی در مسایل تاریخی افغانستان داشت، مینویسد:«زمانیکه خلیلی در مزار وظیفه نمایندگی بچۀ سقو را به عهده داشت، عدۀ کثیری از پشتون های را که مخالف حکمرانی بچۀ سقو بودند، به شهادت رساند.»

کذا بزرگ ترین خیانت ملی خلیلی در وقت سقوط حکومت بچۀ سقو، این روایت تاریخی است، که مورخ سیستانی آن را در مقالۀ تحت عنوان «بازهم در بارۀ رسالۀ عیار از خراسان و نویسندۀ آن» چنین تذکر و توضیح داده است:«مرحوم داکتر کاروان که مقالۀ 21 صفحه ای را در مورد رسالۀ عیار خراسان خلیلی نوشت، نقل قول های از عزیز آریانفر، مترجم ورزیده از منابع روسی، در آن صورت گرفته است، مشعر بر اینکه خلیلی در اکتوبر سال 1929 میخواست، ولایات شمال افغانستان را تا هندوکش جدا و حکومت خود را اعلان نماید، به شرطی که روسها، حکومت او را به رسمیت بشناسند.

خلیلی دلیل این کار را برای روسها، نفرت نادر خان نسبت به روسها و روابط حسنه نادرخان با دولت انگلیس، که دشمن تاریخی و رقیب استعماری شوروی ها بود، عنوان کرد، و موضوع را به اطلاع قونسگری دولت بلشویک در مزار شریف خبر داد.

اما از آنجائیکه سپه سالار نادر خان در کابل بساط حکمرانی سقوی را بر چیده و زمام قدرت را بدست گرفته بود، شوروی ها این تقاضای خلیلی را قبول نکرده و یک هفته بعد، خلیلی از ترس جان، به تاشکند گریخت.

از روایت فوق الذکر مورخ سیستانی معلوم میشود که بنیان گذار پلان خاینانه تجزیه افغانستان به شمال و جنوب، سال ها قبل از ستمی های بدخشانی و پنجشیری و ذواتی  مانند طاهر بدخشی و پیروانش از قبیل ربانی و لعل زاد و فایق ها و پدرام و مسعود پنجشیری و جمعیتی ها و شورای نظاری ها که اکثریت قوم تاجک را، ذهناً به یرغمل گرفته اند، خلیل الله خلیلی، مستوفی خود مختار بچه سقو بوده است.

لذا به صراحت میتوان گفت که خلیلی از نظر قومی یک (صافی) شلخی و د یسی و بدل بوده، و کوچکترین احساس پشتونی و فرهنگ پشتونولی در ذهن و دماغش وجود نداشت.

بدبختانه ما تعداد کثیری از مومند ها، اپریدی ها، محمد زی ها، بارکزی ها، پوپلزی ها، و غیره را در ( لر او بر)  خط دیورند داریم، که هویت پشتونی و پشتونولی خود را از دست داده، و دیگر نمی توان ایشان را به حیث عضو جامعۀ هشتاد ملیونی پشتون شناخت.

خلیلی در رسالۀ مبتذل عیار خراسان، جنرال ضیاء چوچه سگ قدرت های استعماری را که به حیث مزدور در اردوی پادشاه اردن به قتل هزاران فلسطینی مهاجر پرداخت و کذا نقشۀ تباهی افغانستان و آن را به حیث ایالت پنجم پاکستان میخواست، با سپاه سالار بزرگ اسلام، خالد ابن ولید مقایسه میکند.

کذا خلیلی سقو پرست و فاقد ضمیر و وجدان ملی، احمد شاه مسعود، جنایتکار بزرگ قرن را، که نصیرالله بابر وزیر داخلۀ پاکستان او را بچه، خوانده بود، با مؤسس افغانستان نوین و بزرگ یعنی احمد شاه بابای کبیر مقایسه نموده است.

لذا میگوئیم که:

لعنت الله علی الکاذبین

نمونه های از یک خیانت بزرگ ملی توسط خلیلی:

در فرصتیکه سردار داؤد خان توسط ملعون حسن شرق ، از طریق کودتا، دامن دیمکراسی و نظام شاهی مشروطه را برچید، خلیلی در عراق سفیر افغانستان بود، خلیلی در سال 1354 چندین بار به سفارت ایران در بغداد مراجعه نموده و از سفیر ایران مسمی بر (شهید زاده) التجا نموده بود تا زمینۀ ملاقاتش را با شاه ایران فرهم کند.

او در تضرع نامۀ خود یاد آور شده بود که «مردم افغانستان شاهنشاه ایران را شاهنشاه خود میداند و اگر شاهنشاه به افغانستان لشکر کشی کند، تمام مردم افغانستان از لشکر کشی شاهنشاه استقبال خواهند نمود.]

لعنت الله علی الکاذبین

سند تضرع نامۀ خلیلی نه تنها در کتاب خاطرات اسدالله علم وزیر دربار ایران ثبت است، بلکه کاپی مکتوب محرمانۀ ایران در بغداد که عنوانی وزارت دربار شاه ایران فرستاده شده بود، توسط شاغلی موسوی مدیر ویب سایت (افغانستان آزاد) در شماره (105) مجلۀ ملی، اسلامی و انقلابی آیینۀ افغانستان به مدیریت بابای مبارزان ملی و برخلاف سید کم اصل، سید مخدوم لعین، مرکب قلاده به گردن ایران و ترویج کنندۀ اصطلاحات مبتذل ایرانی مانند دانشگاه، دانشکده وغیره در زمان وزارت منحوسش، یعنی سید اصیل، مغفور داکتر صاحب سید خلیل هاشمیان بدست نشر سپرد که بعداً در سال 2007 در ویب سایت افغان جرمن و ویب سایت راوا نیز به نشر رسید.

قابل تذکر است که سید بودن مجاهد بزرگ، میر واعظ کابلی، جد مخدوم، از مخدوم لعین، سید نمی سازد و به اصطلاح مردم ما:(ازآهن گوه میماند)

این خیانت خلیلی، در تاریخ افغانستان سابقه ندارد، زیرا خلیلی مانند ببرک و ایادی کی – جی – بی، بلشویک و یک عنصر شوروی پرست نبود، که با ملعون ببرک مقایسه گردد.

قابل تذکر میدانم که رسالۀ مبتذل عیار خراسان که بعداً یک عنصر فاقد فرهنگ ملی به نام واصف باختری، بر آن تقریضی نوشت، حدود 35 سال قبل به امر سناتور صاحب غلام نبی خان چکنوری، توسط فرزند برومندش جناب میرویس خان چکنوری که خود شاعر و ادیب در خور ستایش است از پشاور برایم ارسال گردید، خدا شاهد است که از مطالعۀ محتویات مبتذل و ضد اسلامی و ضد ملی رساله اش در حیرت فتادم و بر دنائت، پستی، دروغگویی، منافقت، بی شرفی، بی معرفتی و بی فرهنگی خلیلی لعنت فرستادم.

در قسمت اخیر این مقال، مطالبی را به عرض میرسانم که توسط بابای مبارزان ملی و خدمتگار بی بدیل مردم و مملکت در دیار غربت، یعنی شخصیت واجب الااحترام، داکتر صاحب سید خلیل هاشمیان در مجلۀ ملی، اسلامی و انقلابیِ آیینۀ افغانستان که مرحومی متصدی مدیریتش بود، در مورد رسالۀ شیطانی عیار خراسان خلیلی تحریر فرموده اند:

استاد هاشمیان از مدعیان و حامیان خلیلی و عناصر ستمی، فارسیست و ضد پشتونی مانند ، واصف باختری، جلیل غنی، عزیز آریانفر، سمندر غوریانی، سید مخدوم رهین، داکتر روان فرهادی و غیره می پرسد:«چطور ممکن است از خود فروشی و وطنفروشی خلیلی دفاع نمود؟»

این عمل خلیلی از مدایح بی شمار خلیلی در حق اعلحیضرت محمد ظاهر شاه و الطاف و مراحم آن پادشاه، به شمول تفویض، وظیفۀ عالیمقام مشاوریت مطبوعاتی مقام سلطنت، رهایی از چنگ سردار محمد داؤد خان به شمول اعمار یک خانۀ مجلل برایش، نه تنها خاطره ها را زنده میسازد، بلکه بی شخصیتی، خود فروشی و فضول مشربی خلیلی را ثابت میسازد، که ولینعمت خود اعلیحضرت محمد ظاهر شاه و خاندان او را صرف برای خوشنودی خوجه ئین ربانی ستمی و دشمن درجه یک پشتون ها و چند خاین و قاتل و جنایتکار دیگر مانند احمد شاه مسعود پنجشیری، با روایات غیر واقعی و دروغین بی آبرو ساخته بود.

ضیاالحق این دشمن بی همتای ملت افغان که میدانست خلیلی شناخت عمیق از نظام تشکیلاتی  خانودۀ سلطنت داشت، و اشعار و نوشته های او را افغان نما های چوکی پرست و دالر دوست و بخصوص عناصر ستمی میخوانند، او را برای اهداف سیاسی نظامی و سیاسی خود به حیث مشاور دربار خود مقرر کرد.

و ربانی مفتن و ستمی که میدانست از شهرت و طبع شعر و قلم او برای اهداف تفرقه افگنی در بین هم وطنان کار گرفته میتواند، برای خلیلی اقامتگاه خاص و معاش دبل در پشاور مقررکرد.

چرا ضیاالحق، شخصیت بزرگ ملی، استاد پژواک را توقیف و تبعید کرد، و چرا خلیلی را مشاور دربار خود ساخت؟

زیرا ضیاالحق نتوانست که یک شخصیت ملی و وطنپرست مانند استاد پژواک را مانند خلیلی آله دست خود ساخته و از او وسیلۀ رسیدن به مطامع ناپاک سیاسی و ضد ملی افغانستان استفاده کند.

استاد هاشمیان، رسالۀ عیار خراسان را (دروغنامه) می نامد و در موردش چنین تحریر میدارد:«به رب العزت قسم یاد میکنم که وقتی دروغ نامه (عیاری از خراسان) او را خواندم، صرف نظر از جعلیات و کذب و فقدان هر نوع تفکر انسانی، برای بلند بردن و عیار ساختن یک آدم کش حرفه ای و یک داکو و یک جنایتکار و بی ناموس مدنیت سوز یعنی بچه سقو، که از نوک قلمش در آن دروغ نامه استفراغ شده است، چیز دیگری نیافتم که نوک قلم استادی مانند خلیلی، این دنائت و پستی را چطور پذیرفته است.

خلیلی تلاش به عمل آورده که از یک حیوان درنده، عیار بسازد و هم شرافت ادب و قلم خود را فروخته است ……………………………..»

این قلم،  یکی دو روز قبل در یوتیوب دیدم که برخی از بی فرهنگان تاجک، در کدام کشوراروپایی برای بزرگ داشت خلیلی محفلی بر پا کرده اند.

این همان بی فرهنگان و ذوات فاقد هویت ملی است که در کانادا و یورپ برای بچه سقو نیز مراسمی برگزار کرده بودند.

برای عناصر بی فرهنگ، زبان فارسی، بالاتر از همه مقدسات دینی و ملی است.

لذا برای همچو حلقه های خبیث و بی فرهنگ، نام، افغان و افغانستان و تاریخ افغانستان کوچکترین ارزش معنوی ندارد.

این بی فرهنگان ستمی و فارسیست و قلاده به گردن ایران، متکی بر احساس کاذب زبان پرستی، خود را ایرانی میدانند و بدان مفتخر اند تا که یک افغان، این حلقه های ستمی به سرطان نداشتن هویت ملی مبتلاء اند، و هویت ملی خود را تنها در زبان فارسی می بینند و بس.

این قلم از سالها بدینطرف، بار ها پیشنهاد نموده ام که استخوان های پوسیده خلیلی که توسط حکومت ربانی از پشاور منتقل و در جوار سید افغان در محوطۀ پوهنتون کابل دفن شد، باید از انجا کشیده و در جوار قبر بادارو سردارش یعنی بچه سقو به گور سپرده شود.

و اکنون پیشنهادی دیگری دارم که در عوض خلیلی، عظام مبارک علامه حبیبی در جوارعلامه سید جمال الدین افغان مدفون گردد تا مرقد های هردو علامۀ بزرگوار در کنار هم باشند.

یک تذکر در مورد گور بچۀ سقو:

حدود بالغ بر بیست سال قبل، یکی از پسران یک مأمورعالی رتبه دولت که پدر مرحومش، مدتی والی و مدتی هم رئیس ضبط احوالات حکومت بود، برایم در یک صحبت تیلفونی گفت که قبر بچه سقو به امر رهبر محمد داؤد خان، کشف و لوح مزاری بر آن نصب گردید، و رهبر محمد داؤد خان گفته بود: حبیب الله معروف به بچه سقو، نیز برای مدتی پادشاه افغانستان بود.

کم ما و کرم شما

با عرض حرمت

  Donate Here

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.