سؤال مطروحۀ جالب و منطقی یک هموطن در ویب سایت افغان جرمن و آریانا، عنوانی خانوادۀ غبار، مشوق این سطور گشت، یک واقعیت مسلم این است که هیچ دوکانداری حاضر نخواهد شد، اعتراف کند که ماست من ترش است، من یقین دارم که غبار پرستان شخصیت و کتاب غبار را در ردیف مقدسات تصور میکنند.
گرچه من قبلا در حدود پانزده مقاله در مورد شخصیت و محتویات کتاب جنجالی غبار تحریر داشته ام، اما درین نوشته از تحریر کدام مقالۀ تحلیلی و مطول اجتناب ورزیده و صرف ماده وار مطالبی را در مورد شخصیت غبار و قسماً محتویات کتابش به عرض میرسانم.
یک – مورخ سیستانی درکتاب خود تحت عنوان «یک نگاه انتقادی بر تاریخ غبار» مینویسد:«به نظر میرسد که بطور کلی علاقه مندان تاریخ غبار تصور میکنند که تاریخ غبار یگانه تاریخ و جامع ترین تاریخ کشور و در یک کلام (خاتم التواریخ) است و نباید در مورد محتوی و صحت و ثقم مطالب آن حرفی زده شود، و اگر زده شود، مثل آن است که به مقدسات شان توهین صورت گرفته باشد.»
دو – یک اصل بسیار اساسی و بنیادی در مورد نگاشتن تاریخ، استناد بر مدارک ومآخذ است، بدون در نظر داشت تذکر ماخذ و فرو گذاشت از آن، همچو تاریخ نویسی ماهیت افسانه را خواهد داشت، مورخ سیستانی در مورد همچو نقیصۀ بزرگ تاریخ غبار مینویسد:
«غبار در جلد اول خود به استثنای مطالبی که از سراج الاخبار نقل کرده و یا اسنادی را که از آرشیف خانوادگی حضرت محمد صادق مجددی اقتباس نموده، باز گو میکند، بقیه در سراسر کتاب از نشان داده مآخذ خود صرف نظر نموده است. و چون منبع روایاتش را نشان نمیدهد، لهذا درجه اعتبار و باور آن قابل سؤال است»
سه – غبار به حیث دنباله رو نظریات چپی مسکو و بنیان گذار عقاید چیی در افغانستان و الهام بخش فکری و ایدیولوژیک گروه های خلق و پرچم.
مورخ سیستانی در مورد، تحریر میدارد:«یک سلسله تذکرات غبار در جریده وطن نشان میدهد که غبار از مرز مشروطه خواهی و ملی گرایی فراتر رفته و در سال های 1326 تا 1330 دارای افکار و ایده های چپی شده، چنانکه بوسیله جریده وطن، اندیشه های را مطرح کرد که جریان های سیاسی چپی، پیرو خط مسکو و یا پکن در سال های بعدی آن را مطرح کردند.
آنچه غبار در کتاب خود که به شیوۀ دیالکتیک تاریخی تحریر یافته و از آن بحث میکند، همان چیز های است که بعد ها حزب دیمکراتیک خلق در نخستین شمارۀ جریده خلق درسال 1966 با تفصیل بیشتری انتشار داد.
چهار – غبار به حیث یکی از مؤسسین نامی و بزرگ حزب خلق و پرچم در دورۀ دهۀ دیمکراسی:
دستگیر پنجشیری در کتاب «ظهور و زوال حزب خلق دیمکراتیک افغانستان» به صورت واضح و آشکار، غبار را یکی از بنیان گذاران حزب خلق معرفی نموده و مینویسد:« کنگره موسس برای اولین بار در جمال مینه و در منزل رضا مایل هروی دایر و تشکیل گردید، این منزل توسط ببرک کارمل کرایه گرفته شده بود، در کمیته تارک کنگره اول یا کنگره موسس، میرغلام محمد غبار، نور محمد تره کی، ببرک کارمل، میر اکبر خیبر، طاهر بدخشی، پوهاند زهما، صدیق روهی اشتراک فعال داشتند.
کهن سال ترین عضو کمیته موسس جمعیت دیمکراتیک خلق میرغلام محمد غبار در حدود هفتاد سال و جوان ترین آن طاهر بدخشی بود.»
به اساس روایت دستگیر پنجشری، میرغلام محمد غبار با فرزند خود حشمت خلیل برای مدت شش ماه به منظور صحبت روی مسایل سازمانی به خانه ببرک رفت، ولی ببرک زرنگ تر از آن بود که زعامت غبار را قبول کند، همان بود که غبار یکبار دیگر طعم شکست سیاسی خود را تجربه کند.
عجب این است که غبار در دورۀ زندان خود به صراحت میگفت که حکومت و دربار، ببرک را به منظور جاسوسی ما محبوس ساخته است ولی برای اشتیاق زعامت حزب دیمکراتیک خلق، مدت شش ماه به خانه همان جاسوس میرود و با ببرک هم پیاله و هم کاسه میشود، مگر بی مسلکی شاخ و دم دارد؟
سؤال درینجاست اگر از نظر عقاید سیاسی و ایدیولوژی مشترک میان غبار و نورمحمد تره کی، میراکبر خیبر، ببرک کارمل، انا هیتا و غیره، تفاوتی وجود نداشت، چرا آن ها، با استثناء غبار، خائنان بزرگ ملی شمرده میشوند؟
و تنها غبار از همچو طعن و لعن در امان میماند؟
پنج: دو نمونه از سرقت های خفت آور تاریخی و ادبی غبار:
الف – سرقت تاریخی:
مورخ سیستانی تحریر نموده است که، قسمت بیشتر مطالبی که غبار در مورد حوادث قرن نزده افغانستان در جلد اول تاریخ خود متذکر شده است، مآخوذ از سراج التواریخ فیض محمد کاتب هزاره است.
و اگر باور ندارید هردو کتاب را باز کنید و وقایع جنگ اول افغان و انگلیس را در آن ها مقایسه کنید. حتماً ملاحظه خواهید نمود که غبار محصول کار و خون دل خوردن های مرحوم هزاره را (کت ومت) در کتاب خود اقتباس کرده، منتها با ادبیات روانتر و سبک خودش، بدون آنکه نامی از مرحوم کاتب برده باشد.
ب – سرقت شرم آور ادبی:
مورخ سیستانی مینویسد که غبار در جلد اول تاریخ خود صفحات (135 تا 136) یک متن بسیار عالی و یک شهکار ادبی یک نویسندۀ توانمند ایرانی، (محمد مسعود) از کتابش به نام (گلهای که در جهنم میرویند) را به نام خویشاوند خود محمد یعقوب کندکمشر اقتباس و ثبت تاریخ خود نموده است، که گویا این متن را خسر بره اش محمد یعقوب کندک مشر، برای غبار اززندان فرستاده است.
ممکن است کوچکی و ضعف معنوی از این بیشتر تصور شده بتواند؟
شش: توهین تمام شخصیت های علمی و ادبی و سیاسی در کتاب غبار:
توهین، تعجیز و تحقیر تمام شخصیت بزرگ معاصر، دلیل عقدۀ حقارت و خود بزرگ منشی غبار به حساب میرود.
هفت: یک پاراگراف از تحلیل علمی یک شخصیت گرانمایه و بزرگوار، استاد محمد عزیز نعیم :
«اگر تاریخ عبارت باشد از جستجوی حقیقت در ماضی، غبار در تحریر آن به شیوۀ علمی بیچاره بود. این اثر بیشتر جنبۀ تبلیغی و سیاسی دارد تا جنبۀ دریافت حقایق.
هرچند که من هیچوقت غبار را ندیده ام، اما فکر میکردم که به حیث یک مبارز و شخصیتی که گرم و سرد روزگار را چشیده، لا اقل دارای متانت، وقار و آراستگی علمی باشد، اما متأسفانه مطالعۀ این اثرعقیده ام را نسبت به وی تغییر داد و غیراز یک آدم صاحب پرعقده، حسود و بی موازنه از نگاه احساسات و تفکر چیز دیگری در او سراغ نکردم.
استاد محمد عزیز نعیم به چند روایت بدون سند و افسانه سرایی غبار منجمله درمورد بیماری و مرگ امیرعبدالرحمن خان که امیر حبیب الله خان را قاتل پدرش قلمداد میکند و کذا روایت قتل غلام نبی خان چرخی را با تمام ریزه کاری های که گویا فلم برداری شده باشد، صحنه ترور محمد عزیز خان پدرکلانم را در برلین و چند روایت بدون مدرک و سند را یاد آوری میکند، در حالیکه در زمان وقوع بعضی از این واقعات وی در زندان بود.
هشت: جعل انگلیس بودن خاندان سلطتنی از زبان یک دیوانه:
کوچکی و بی موازنگی روحی شخصیت غبار را میتوان از روایتی تصدیق کرد که وی از زبان یک عدیم الاهلیت به نام خان وردک درج کتاب تاریخ خود نموده است.
خان وردک که غبار او را به نام دیوانۀ وردکی یاد میکند یک انسان فاقد اهلیت حقوقی بود، مرحومی را تمام اطفال شهر کابل میشناخت و بیچاره را مورد اذیت و آزار قرار میدادند، اما غبار کذاب و فاقد وجدان انسانی و اسلامی بر او نیز تهمت می بندد و روایتی از او را در کتاب ماتریالستی خود، درج نموده که واقعاً خجالت آور است.
این قلم مقالۀ مستقلی درین زمینه، در آرشیف مضامین خود دارم.
نه: نظریات علامه حبیبی و استاد نگارگر در مورد تاریخ غبار:
علامه حبیبی و استاد نگارگر نیز نظریات عالمانۀ خود را در مورد تاریخ غبار ابراز داشته اند.
استاد نگارگر با نگاشتن یک کتاب منطبعۀ پشاور به تحقیق دقیق کتاب غبار پرداخته و از تاخت و تاز های جارحانۀ غبار در مورد شخصیت های علمی منجمله علامه سلجوقی، مذمت به عمل آورده است.
ده: آیا جلد دوم کتاب غبار که در اضلاع متحده بدست نشر سپرده شد، به قلم شخص غبار نگاشته شده است؟
روایات و حدس های در زمینه وجود دارد که جلد دوم کتاب غبار توسط پسرش حشمت خلیل غبار تحریر یافته نه شخص غبار.
در سال های اخیر و در میدیای فارسی فارسیست ها، قلاده به گردنان ایران و دشمنان کم اصل مادر زاد و پدر زاد زبان ملتی پشتو و افتخارات تاریخ ساز پشتون ها در سراسر جهان، در تلاشند تا کتاب علامه حبیبی را تحت عنوان «پټه خزانه» جعلی ثابت کنند و خواهان تجزیۀ لابراتواری در زمینه اند، ولی هیچکس پیشنهاد نمی کند که جلد دوم کتاب غبار مورد تجزیۀ لابراتواری قرار گیرد.
قابل تذکر است که سال های بسیار قبل، یک پشتون پنجابی و پاکستانی شده، به نام قلندر مومند، نیز حکم جعل این کتاب را صادر کرده بود ولی انگیزۀ ذوات ستمی و فارسیست و ایران خواه، همان تعصبات نژادی و ضد پشتونی است.
رسالۀ علمی استاد محمد معصوم هوتک، جواب دندان شکنی به تمام قلاده به گردنان ایران دارد.
یازده: زندانی ساختن غبار:
عناصر چپی و پرچمی از محبوس ساختن غبار و تبعیدش به ولایت قندهار زیاد یاد آوری میکنند، در حالیکه ببرک کارمل و صدیق فرهنگ نیز همزمان زندانی شدند.
پس امتیازکاتب غبار درمحبوس شدنش نظر به ایشان در چیست؟
به کار بردن اصطلاح تبعید وی به قندهار نیز نادرست است، قندهار یکی از ولایات مهم مملکت ما بود که به فاصلۀ چند ساعت از کابل فاصله داشت.
طبق مذاکرۀ تیلفونی من با سیدال جان هومان که پدر مرحوم شان به حیث جنرال و قوماندان فرقۀ قندهار کار میکردند، غبار در قندهار از برکت جنرال صاحب مذکور، زندگانی آرامی داشت و در همین زمان بود که غبار، کتاب احمد شاه بابا را به رشتۀ تحریر کشید.
دوازده: کاتب غبار در نقش قهرمان چپی ها:
شاغلی داکتر سید عبدالله کاظم در صفحۀ 284 کتاب مستطاب خود معنون به «رویداد های عمده در دوره صدارت شاه محمود خان غازی» در مورد روش تاریخ نویسی کاتب، میرغلام محمد غبار مینویسد:«..متود تحقیقی غبار بر مبنای روش مشهور دیالکتیک تاریخی استوار است و دوره های تکامل تاریخ کشور را از آن دریچه یعنی فیودالیزم و تشکل بورژوازی و بالاخره سرمایه داری بررسی میکند که در متن کتاب بار ها به این دوره ها اشاره گردیده است.»
مورخ محترم استاد محمد عزیز نعیم که دانشمند ترین عضو خاندان سلطنتی بود نیز در یک پاراگرف چنین ایبراز نظر نموده است:«….در اوایل قرن بیستم که در افغانستان و در کشورهای جهان سوم طوفان چپگرایی، جوانان را به خود پیچانده بود، روی همین انگیزه و تحت تأثیر همچو طوفان مرحوم غبار به ماضی نظر انداخته و حوادث را به شیوۀ مارکسیست ها تعبیر نموده است…»
در سال اول دهۀ دیمکراسی در یک مجلس خصوصی یک شعله جاویدی چنداولی به نام قاسم واهب، ابراز نظر نمود که هشتاد فیصد کتاب غبار به شیوۀ علمی یعنی مارکسستی تحریر گردیده است، چنانکه حشمت خلیل غبار نیز کتاب پدرش را «یگانه تاریخ علمی » قلمداد میکند.
بنابر دلایل فوق الذکر کاتب غبار برای ذوات و گروه های چپی حیثیت یک مرشد، رهبر و رهنمای مقدس را دارد.
سیزده: کاتب غبار در نقش تیوریسن گروه های ستمی و ضد نام افغان و افغانستان.
کاتب غبار در کتاب تاریخ معروفش مینویسد که : نام افغانستان قبل از افغانستان برای 1500 سال خراسان بود، و در صفحۀ 309 تاریخش چنین تحریر داشته است:«در همین قرن نزدهم بود که در نامه جوابیه، لارد اکلیند وایسرای هندوستان، مورخ 16 – اگست 1838 ، به عنوان شاه شجاع پادشاه فراری و غیر قانونی افغانستان برای بار اول نام افغانستان درعوض نام خراسان ذکر گردیده.»
مورخ سیستانی، داکتر خالدی، استاد باری جهانی و برخی دیگر از دانشمندان این تیوری کاتب غباررا کاملاً غلط ثابت ساخته اند، چناکه مورخ سیستانی در مضمون خود چنین تحریر داشته است:«متأسفانه مورخان ناموری چون غبار و فرهنگ در تاریخ های خود برای انتقام کشی از رژیم سلطنت به اصطلاح در آثار خود مین های (بم ها – مومند) کاشته اند که اینک امروز از سوی دشمنان افغانستان انفجار داده میشود و روح و روان بسیاری از فرزندان اصیل وطن را خسته و زخمی میسازد.
به نظرم کاشتن تخم کینه های قومی خیلی بد تر و خطرناکتر از مین های کنار جاده است، زیرا در مین های تفرقه های قومی ممکن است که صد ها هزار انسان تباه شود.
یقین دارم که اگر چنین نکته های تحریک آمیز در تاریخ های غبار و فرهنگ وجود نمی داشت، امروز چنین بحث های نفرت انگیز قومی در افغانستان مطرح نمیشد.»
از نوشتۀ حق بینانۀ مورخ سیستانی به صراحت معلوم میشود که کاتب غبار و رفیقش صدیق فرهنگ با تخلیق و بذرهمچو تیوری های افتراق آمیز و شرانگیز مرتکب خیانت بزرگ ملی شده اند.
چهارده: کاتب غبار در نقش یک ایجنت دربار:
یکی ازعالی ترین کتبی که به شکل خاطرات یک رجل بزرگ دولتی تحریر یافته، کتاب خاطرات مرحوم سید قاسم رشتیاست.
درین کتاب به صراحت توضیح میگردد که کاتب غبار معناً چقدر آدم کوچکی بوده است، من در مقاله های چند سال قبل خود در زمینه روشنی انداخته ام، بخصوص جنجال مضمون غبار در مورد مجید خان زابلی و طرح آن در حضور صدراعظم شاه محمود خان غازی خیلی جالب و خواندنی است.
غبارکه صاحب ایدیالوژی چپ و مجید زابلی که نمایندۀ طبقۀ سرمایه دار جامعه و منطقاً در قطب متضاد طرز تفکر بلشویکی غبار قرار داشت، غبار متکی بر اصل آشتی ناپذیری با طبقۀ بورژوازی، مضمون بسیار شدید و کوبندۀ علیه مجید زابلی مینویسد که سرانجام کار به رسوایی میکشد، بعداً غبار که ملتفت حساسیت موضوع و اشتباه خود میگردد، در حضور صدراعظم به بافتن دروغ پرداخته و در جواب صدراعظم میگوید که وی مقاله را به تحریک سلجوقی و قاسم رشتیا نوشته است، روایت رشتیا بدین تفصیل است:«…. سپه سالار خطاب به غبار گفتند:«آقای غبار روزی که شما به همراهی برادرتان رشید خان بیغم به خانۀ ما آمدید نگفتید که به نوشتن این مقاله مرا سلجوقی و رشتیا تحریک کردند؟
به شنیدن این سخن من و سلجوقی با تعجب بطرف غبار نگاه کردیم که چه جواب خواهد داد؟
دیدیم غبار از جا برخواست و بعد از تعظیم بسیار غرا، مختصراً گفت :«بلی» و پس به جای خود نشست.
درین وقت چهرۀ سپه سالار روشن شده سر خود را بلند کرد و گفتتند:«حالا آقای غبار مسئله را برای ما روشن ساخت … به هر صورت این یکی از تلخ ترین خاطرات حیاتم بشمار میرود، زیرا ایمان و عقیدۀ مرا به کرامت انسانی متزلزل ساخت…»
از تفصیل فوق ملاحظه میگردد که غبار چقدر یک آدم کم ظرف و معناً کوچک و منافق بود.
متکی بر محتویات کتاب متذکره میرغلام محمد غبار با برادرش رشید بیغم همیشه به خانۀ سپه سالار شاه محمود خان غازی میرفت.
در جریان انتخابات دورۀ هفت شوری، صدراعظم به صراحت گفت که من رأی خود را به آقای غبار میدهم!!!
یا للعجب چطور ممکن است که صدراعظم مملکت که عضو بسیار برجستۀ خاندان سلطنتی بود، به غبار چپی و انقلابی و مارکسیست رأی خود را آنهم به صورت علانیه میدهد؟
مگر همین حمایت علانیۀ صدراعظم، عامل عمدۀ عضویت غبار به دورۀ هفت شوری نبود؟
مگر حیرت آور نیست که حکومت با اعلان کاندیاتور وزیر دولت، محمد گل مومند در اخبار اصلاح، مرحوم قدیر خان تره کی (کاکای استاد داکتر عثمان روستار تره کی) را مورد قهر و غضب خود قرار داد!!!
محمد گل مومندی که اعلیحضرت نادر شاه او را برادر پنجم خطاب کرده بود و صدر اعظم عملاً و عنفاً از ورود وی به شورای دورۀ هفتم جلوگیری نمود.
هم چنان اعلان کاندیتاتوری داکتر محمودی نیز در اخبار انیس به حیث یک شخص نامطلوب، عکس العمل منفی دربار را با خود داشت.
کاری که بعداً در دورۀ صدارت سردار اعتمادی علیه میوندوال صورت گرفت.
پانزدهم: قبول وظیفۀ کتابت نادرخان توسط کاتب غبار:
شاغلی داکتر سید عبدالله کاظم در صفحۀ 283 کتاب متذکرۀ «رویداد های عمده در دورۀ شاه محمود خان غازی» مینویسد:«… ضمن ماموریت های دولت در کابل و هرات و نیز به حیث نماینده تجارتی در مسکو و سپس در سال 1303 برای مدتی با سپه سالار محمد نادر خان در نمایندگی سیاسی افغانستان در پاریس به حیث سکرتر (یعنی کاتب- مومند) ایفای وظیفه کرد و در آغاز سلطنت محمد نادر شاه به حیث سر کتابت سفارت افغانی در برلین مقرر شد که یک سال دوام کرد…»
ماموریت های دولت در کابل و هرات؟
نماینده تجارتی در مسکو؟
سکرتریت سپه سالار نادر خان در سفارت پاریس؟
سر کتابت سفارت افغانی در برلین درآغاز سلطنت نادرخان؟
اینکه به قول مورخ سیستانی، غبار، جلد دوم کتاب خود را به منظور انتقام جویی از خاندان نادر خان تحریر داشته و نادر خان را ایجنت و نمایندۀ انگلیس قلمداد میکند، به حیث مدعی ایدیالوژی مترقی و انقلابی و دشمن آشتی ناپذیر دولت انگلیس، عزت و آبرو و حیثیت و تفکرمترقی خود را، با وظیفۀ سخیف کتابت و سکرتریت دشمن بزرگ تاریخی خود محمد نادر خان معاوضه میکند، دلیل بی مسلکی و منافقت و ابن الوقتی غبار نیست؟
و بعداً تقرر مجدد خود را در آغاز سلطنت نادر خان به حیث سرکاتب سفارت در برلین چطور توجیه میکند؟
واقعیت امر این است که میان کاتب غبار و صدیق فرهنگ مشاور ببرک و شخص ببرک کارمل از نگاه مفکوره، ایدیالوژی و طرز تفکر سیاسی و مشرب منافقت و این الوقتی هیچ تفاوتی وجود ندارد و این سه نفر، سه زاویه یک مثلث واحد را تشکیل میدهند.
آیا میر حشمت خلیل غبار جواب های عادلانه و مقنع ووجدانی، در برابر نکات مضمر این نوشته را دارد؟
این خیال است و محال است و جنون
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
DNB Bank AC # 0530 2294668 :د دعوت بانکي پته
NO15 0530 2294 668: له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب
Vipps: #557320 : د ویپس شمېره
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.