مروري بر زندگي و آثار ژوزه ساراماگو

259

مروري بر زندگي و آثار ژوزه ساراماگو؛نويسنده سرزمين كورها
»»<»»«»»««›»»»
ژوزه سا راماگو، نويسنده پرتغالي ، كه بارها نامزد جايزه نوبل ادبيات شده بود، سرانجام ، و دير هنگام در سن 76 سالگي موفق شد در سال 1998 اين جايزه را از آن خود وكشورش كند. آثار اين رمان نويس و شاعر كه به عبارتي رئاليسم جادويي را با انتقادات گزنده سياسي مي آميزد به 25 زبان ترجمه شده است . ساراماگو در سال 1922 در نزديكي ليسبون در خانواده يي تنگدست به دنيا آمد و به دليل فقر نتوانست تحصيلات دانشگاهي اش را به پايان رساند. در يك آهنگري به كارمشغول شد تا بتواند بطور پاره وقت به درسش ادامه دهد.ساراماگو نخستين رمانش « كشور گناه » را درسال 1947 نوشت اما 35 سال انتظار كشيد تا سرانجام موفقيت ادبي و شهرت در سال 1982 با انتشار رمان « بالتازار و بليوندا» به سراغش بيايد. سبك شاعرانه ساراماگو كه تخيل و تاريخ و انتقاد از سركوب سياسي و فقر را با هم مي آميزد موجب شده است كه او را به نويسندگان امريكاي لاتين بويژه گابريل گارسيا ماركز تشبيه كنند. اما ساراماگو منكر اين شباهت است و مي گويد بيشتر از سروانتس و گوگول تاثير پذيرفته است . اثر جنجالي ساراماگو « انجيل به روايت عيسي مسيح » بود كه در سال 1992 منتشر شد. وزير كشور وقت پرتغال آنچنان از اين ر
مان برآشفت كه نام ساراماگو را از فهرست نامزدهاي «جايزه ادبي اروپا» حذف كرد و گفت اين رمان توهين به كاتوليك هاي پرتغال است و موجب تفرقه افكني در كشور شده است . ساراماگو نيز به نشانه اعتراض با همسر اسپانيايي اش پرتغال را ترك گفت و به لانساروت ، جزيره يي آتشفشاني از جزاير قناري ، به تبعيدي خود خواسته رفت . فرهنگستان سوئد با ستايش از ساراماگو و اعلام اهداي جايزه نوبل ادبيات 1998 به وي گفت :« آثار ساراماگو با تمثيل هاي ملهم از تخيل و شفقت و طعنه ما را بي وقفه وادار به ادراك يك واقعيت فرار و مبهم مي كند.« كوري » يك رمان خاص است ، يك اثر تمثيلي ، بيرون از حصار زمان و مكان ، يك رمان معترضانه اجتماعي ، سياسي كه آشفتگي اجتماع و انسانهاي سر در گم را در دايره افكار خويش و مناسبات اجتماعي تصوير مي كند. ساراماگو تاكيد بر اين حقيقت دارد كه اعمال انساني در « موقعيت » معنا مي شود و ملاك مطلقي براي قضاوت وجود ندارد، زيرا موقعيت انسان ثابت نيست و در تحول دايمي است . در يك كلام ساده ، دغدغه عمده ذهن ساراماگو در اين رمان فلسفي مساله سرگشتگي انسان معاصر يا « انسان در موقعيت » است كه از خلال ابعاد و لايه هاي مختلف و واكنشهاي آنان بررسي مي شود.
خلاصه چند رمان از ژوزه ساراماگو
بلم سنگي (1986 ل ظ ضح ظق كل ح ظع خ)
در اين رمان ، شبه جزيره «ايبري » كه كشورهاي پرتغال و اسپانيا درون آن قرار دارند از قاره اروپا جدا شده ، در اقيانوس اطلس رها مي شود.
تاريخ محاصره ليسبون (1989 ق كض لغث ظ ك ظعظغح ظع ل ظ ك وگ كل لغپ ظع خ)
«تاريخ محاصره ليسبون » تلفيقي از دو روايت يا دو رمان است ، يك رمان تاريخي كه موضوع آن جنگي است كه در قرن 12 ميلادي در شهر ليسبون اتفاق افتاد. در اين جنگ مسيحي هاي پرتغال ، شهر ليسبون را كه مدت چهار قرن در دست مسلمانان بود محاصره و تصرف كردند و با بي رحمي تمام ، همه مردم شهر را هم به قتل رساندند.
اين واقعه در اين كتاب به شكل رمان روايت مي شود و در واقع اين اثر روايتي تخيلي از آن واقعه است . هرچند كه اسم بعضي از شخصيتهاي تاريخ هم در اين بخش از رمان آمده است ، اما جزييات حوادث و صحنه ها كاملا تخيلي است .
روايت ديگر، يك روايت عاشقانه و امروزي است . يعني شرح عشق مرد و زني به يكديگر كه مرد مصحح يك موسسه انتشاراتي است و زن مسوول آن مصحح و مصحح هاي ديگر موسسه است . اين قسمت رمان حالت خود زندگينامه دارد.
ساراماگو گفته است كه «رايموندوسيلوا» (مصحح ) در واقع خود اوست ، و «ماريا سارا» (مافوق رايموند و سيلوا) همسر او خانم «پيلار دل ريو» است .

همه نام ها (1997 لظقضج ظع ل ف ف ث)
آقاي ژوزه كارمند جزء بايگاني كل سجل احوال است . او به عنوان منشي ، برگه دان هاي ساكنان يك شهر بي نام را مرتب مي كند. در حالي كه آرشيو مرده ها در فضاي تاريك و غبار گرفته قفسه ها روي هم انباشته مي شوند و جايشان را به پرونده هاي جديد زنده ها مي دهند، آقاي ژوزه مخفيانه اطلاعاتي درباره صد شخصيت معروف جمع آوري مي كند. روزي او بر حسب تصادف برگه دان زني جوان و ناشناس را كشف مي كند كه ميان همه نام هاي ديگر گم شده است . با اينكه اطلاعات اداري مختصري درباره اين شخص در اختيار دارد، به تحقيق درباره او دست مي زند، سرگذشت او را بازسازي مي كند و به مردان و زناني كه او را مي شناخته اند، نزديك مي شود.آقاي ژوزه تنها پرسوناژي كه اسم دارد همان اسم نويسنده رمان در طول تحقيقش به اشخاصي برمي خورد كه نمي تواند به وجودشان شك كند و احساسات تمام سرشت ها را، از ترس گرفته تا دلسوزي ، حس مي كند. در اين رمان ژوزه ساراماگو همانند تحقيقي ساده و در عين حال پرماجراي پرسوناژ خود، به داستاني سرسام آور روي مي آورد كه مثل يك رمان پليسي و همچنين مثل يك قصه ، بي درنگ خوانده مي شود. تحقيق وسواس گونه آقاي ژوزه ، او را به دنياي بيرون پرتاب مي كند، به دور از ب
ايگاني كل سجل احوال كه در آن نوعي انضباط و ناشناختگي نزديك به دنياي كافكا حاكم است . او كم كم متوجه مي شود كه هر كس به اندازه خود، مقابل سيستم خشك اداري مقاومت مي كند. يك چيز كاملا بي اهميت ، گرد و غباري اندك روي چرخ دنده هاي ماشين ، عكسي كه بيشتر از حد مقرر شده تماشا مي شود، براي زير و رو يك زندگي كافي است .كافي است يك پيرزن اسرارش را براي غريبه يي فاش كند، يك مرد از قوانين مستبدانه موسسه يي چند صد ساله تخطي كند و يك چوپان اسامي قبرهاي تازه حفر شده گورستاني عظيم را عوض كند تا اين مقاومت در مقياس فردي ، قدرتي فوق العاده به دست آورد. آقاي ژوزه در طول تحقيقش ، پيشرفت ها و درجا زدن هاي روزانه اش را در دفترچه كوچكي يادداشت مي كند و براي خود تعريف مي كند، او يك صدا پيدا مي كند و تبديل مي شود به سوژه زندگي خودش .به اين ترتيب ، در اين داستان سوم شخص ، پرسوناژ تبديل مي شود به راوي سرگذشت خود و از «من » استفاده مي كند. آقاي ژوزه ابداع كننده اين زن ناشناس است ، چه او را تصور كرده باشد و چه او را همانند يك گنج در هزار توي ترسناك فراموشي كشف كرده باشد.

كوري :
در شهري كه اپيدمي وحشتناك كوري نه كوري سياه و تاريك كه كوري سفيد و تابناك شيوع پيدا مي كند و نمي دانيم كجاست و مي تواند هر جايي باشد، خيابانها نام ندارد. شخصيت هاي رمان نيز نام ندارد .
دكتر، زن دكتر، دختري كه عينك دودي داشت ، پيرمردي كه چشم بند سياه داشت ، پسرك لوچ .سبك و ساختار دشوار رمان ، پس از چند صفحه ، جاذبه يي استثنايي پيدا مي كند.درخلال پاراگرافهاي طولاني ، پيچيدگي هاي روح انسان و مشكلات غامض زندگي را تداعي مي كند.
كوري مورد نظر ساراماگو كوري معنوي است . سازماندهي و قانونمندي و رفتار عاقلانه خود به نوعي آغاز بينايي است . ساراماگو كلام پيچيده و چند پهلويش را در دهان تك تك شخصيت هاي كتاب و مخصوصا در پايان در دهان زن دكتر گذاشته است : « چرا ما كور شديم ، نمي دانم ،شايد روزي بفهميم ، مي خواهي عقيده مرا بداني ، بله ، بگو، فكر نمي كنم ما كور شديم ، فكر مي كنم ما كور هستيم ، كور اما بينا، كورهايي كه مي توانند ببينند اما نمي بينند.»
ساراماگو در « كوري » تعهد و باور عميق خود را به عدالت اجتماعي ، احترام به خرد و عقل سليم همراه با تزكيه روح و جسم كه تنها راه ضمانت پايدار ماندن هر جامعه يي است درقالب يك رمان هنرمندانه و شگفت انگيز به ما ارمغان مي دهد.
« كوري » در سال 1995 منتشر شد. ساراماگو مي گويد:« اين كوري واقعي نيست ، تمثيلي است . كور شدن عقل و فهم انسان است . ما انسانها عقل داريم و عاقلانه رفتار نمي كنيم ….»
خلاصه داستا ن :
در اين رمان ، شخصيت هاي داستان نام ندارند و عنوان هاي آنها رمز گونه است و به نقش اجتماعي هر يك اكتفا مي شود. خلاصه رمان كوري چنين است :در پشت چراغ قرمز، راننده اتومبيلي ناگهان كور مي شود. اين مرد به كوري عجيبي دچار شده ،يعني همه چيز را سفيد مي بيند و گويي در درياي شير فرو رفته است . مرد ديگري او را به خانه اش مي رساند، اما اتومبيل اين كور را مي دزدد. همسرش او را به چشم پزشكي مي رساند، اما علت كوري كشف نمي شود. چشم پزشك و دزد اتومبيل هم به همين ترتيب كور مي شوند، چشم پزشك مسوولين بهداشت را با خبر مي سازد. اين فاجعه را هيولاي سفيد مي گويند. مسوولين براي جلوگيري از سرايت آن ، كورها و نزديكانشان را در ساختمان تيمارستاني قرنطينه مي كنند، اما روز به روز تعداد كورها بيشتر مي شود. همسر چشم پزشك كور نمي شود، اما خودش را به كوري مي زند تا از همسرش جدا نشود، او تنها كسي است كه تا پايان داستان بيناست . در قرنطينه چه بلاهايي كه بر سر كورها نمي آيد. همسر چشم پزشك از رفتارها و مصيبت هاي آنها گزارش عبرت انگيزي مي دهد. بسياري از كورها به دست سربازان و نگهبانان قرنطينه كشته مي شوند. اما سربازها هم كم كم كور مي شوند.
بزرگ ترين مشكل براي كورها برآوردن نيازهاي اوليه يعني خوراك و مستراح است و با اينكه دولت به آنها غذا تحويل مي دهد، اما تقسيم كردن و استفاده از آن بسيار دشوار مي شود. آن دزد اتومبيل به دليل دست درازي به دختر عينكي زخمي و به دست سربازان كشته مي شود. دولت و رسانه ها وعده هاي دروغين مي دهند كه كوري در حال كنترل است . نظم و ترتيب شهر از بين مي رود و كساني كه يك باره كور مي شوند، همه چيز را از بين مي برند، اتوبوس ها و هواپيماها،سقوط مي كنند و حوادثي مانند اين ها.
در قرنطينه كه كشوري مستقل است ، دسته يي از كورهاي اوباش و مسلح ،كنترل غذا را به دست مي گيرند. از بقيه كورها مي خواهند كه به خواسته هاي آنها تن دهند و گرنه غذاي هر بخش را قطع مي كنند، كورها هم براي زنده ماندن تن به همه چيز مي دهند.
همسر چشم پزشك كه بيناست ، قهرمانانه سر دسته اوباش را از پا درمي آورد و لشگري درست مي كند تا با اوباش بجنگند. با چند كشته ، بالاخره بخشي كه اوباش در آن هستند به وسيله همين زن به آتش كشيده مي شود،اما آتش قرنطينه را فرا مي گيرد. كورها فرار مي كنند، اما از سربازهاي نگهبان اثري نمي بينند. گروه گروه به شهر مي آيند، اما شهر را زباله داني متروك ، ويرانه ، بدون آب ، برق ، گاز و ديگر امكانات مي يابند. همه كور شده اند و كورها كه خانه هايشان را گم كرده اند، گروه گروه با هم به حركت در آمده و به دنبال غذا همه جا را خراب مي كنند.
آن زن كه همسرچشم پزشك است گروه خود را راهنمايي مي كند و به خانه خود مي برد و برايشان غذا تهيه مي كند. با هم به عشق و محبت مي رسند، كودكي و سگي نيز با آنهاست . بالاخره همان كسي كه نخستين بار كور شده بود و در اين گروه بود بود بطور ناگهاني بينا مي شود و ديگران نيز يكي يكي با شادي فرياد مي زنند كه مي بينند و در شهر اين فريادها شنيده مي شود.

روزنامه اعتماد، شماره 1253

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.