مروری برزندگی امیر دوست محمد خان
(قسمت هشتم)
آیا امیردوست محمدخان شخص ترسو وجبون بود؟
بنابر اسناد ومدارک تاريخى بازمانده از همان عهد گفته میتوانیم که، اميردوست محمدخان، مرد ترس نبود و کشورى را که از خود بر جاى گذاشته است،ازغرب تاشرق وازشمال تا جنوب آن را به چشم خود ديده و سرکش ترين و زورمند ترين سران آن را یا به زور شمشير و یا با تدبیر خود ، رام و مطيع خود گردانيده بود.
امير دوست محمدخان در ميان برادران بارکزائى ماجرا جوترين ، جسورترين و قدرت طلب ترين برادر بعد از وزير فتح خان بود. او در سايه برادر بزرگش وزيرفتح خان، واقعاّ رموز کشورگشائى و راز مملکت دارى را آموخت و در طول مدت زمامدارى شاه محمود و دوران صدارت برادرش (از ١٨٠٩ -١٨١٨م) به حيث سپهسالار قشون شاه محمود سدوزائى در تمام واقعات و لشکرکشى ها چه در قندهار با شاه زمان و پسرش قيصر، چه در سند و پشاور با رنجيت سینگ ، چه در کشمير با سردار عطامحمد خان با ميزائى و چه درجلال آباد با شاه شجاع ، چه در هرات و فراه با حاجى فيروزالدين سدوزائى ، و چه براى استرداد قلعه اتک از چنگ سيکها در ١٨١٤ و چه در دفاع از قندهار در برابر شاه شجاع در ١٨٣٢، چه در بامیان وپروان با انگلیسها در پيشاپيش لشکر خود قرار داشت و تقريباّ در تمام اين حوادث بُرد با او بوده است.
او هنوز پانزده ساله نشده بودکه قيصر ، پسر زمانشاه را در قندهار به محاصره کشيد و مجبورش ساخت تا برادرش وزيرفتح خان را از زندان رها سازد. و او بود که بارى در رأس يک گروه پنجصد نفرى ، در زير آتش تفنگ محافظين زندان ارگ قندهار توانست خود را تا پشت دروازه اتاقى که وزير فتح خان در آن زندانى بود برساند ، ولى چون عاقبت اين تهور و شجاعت را به حال برادرش مفيد نديد، بر گشت و با شمشير آخته ، راهش را از ميان پهره داران و يساولان شاهى باز کرد و به محاصره شهر پرداخت تا برادرش را نجات داد.( موهن لال ، زندگی امير دوست محمدخان،ج۱،ص81 ،،بيان سلطنت کابل ، ج ٢ ، ص ٣١٨ ، عروج بارکزائى از پيرس ،ترجمه پژواک وصدقی، ص ٤٨ ببعد )
خلاصه امير دوست محمدخان از آغازجوانی(۱۸۰۸) تا هنگام رهائى از زندان شاه بخارا در جولاى١٨٤٠ در تمام حوادث جنگى و لشکرکشى ها درافغانستان شرکت جسته و در اکثريت قريب به اتفاق پيروزى از آن او بوده است . اين همه نشيب و فراز و اين همه بُرد و باختهاى حکومت دارى و کشورستانى و پادشاه گردشى بدون شبهه درسهاى بزرگى بودند که امير دوست محمدخان بهتر و بيشتر از هر شخصيت سياسى و اجتماعى معاصرش آن را آموخته و به کار بسته بود.
حيات امير ، درست به دو رخ يک سکه قابل توجه مى ماند که در يک رخ آن ، امير را مردى سخت فعال ، متشبث ، شجاع ، متهور، پيکار جو، قدرت طلب ، زورآزما، پيروزمند و سپهسالارى بى نهايت هوشيار و جنگ آورى متهور و بى باک جلوه ميدهد. اين رخ سکه ، دوران زندگى سياسى امير را تا روز سوم نومبر1840 بيان ميدارد. و هيچ سند و دستاويزى نمى توان ارائه کرد که او را ترسو و جبون نشان بدهد و يا اينکه در سياست ، نا پخته و ناسنجيده و مردى بى تجربه ثابت بسازد.
و اما رُخ ديگر اين سکه ، دوران زمامدارى امير دوست محمد خان، پس از باز گشت او از زندان بخارا وزندان هند است . در اين رخ سکه ، امير را مردى محافظه کار، سياستمدار درونگرا ، و دورانديش و زيرکتر از دوران پيشين مى يابيم. اين بار اميردوست محمدخان ، نيات و آمالش را حتى به نزديک ترين اعضاى خانواده اش ، نه به سردار اکبر خان ، نه به سردار غلام حيدرخان وليعهدش و حتى به شيرعلى خان هم نمى گفت .
بزرگترين آرزوى امير در اين دوره امارتش ، وحدت سياسى ولايات دوردست از مرکز، چون قندهار و هرات و بلخ و ميمنه و بدخشان بود که آن را با تأنى و تأمل عملى کرد و آخرين آرزويش با الحاق هرات به کابل دو هفته قبل از مرگش تحقق يافت .
براى اثبات اين ادعا ، به منابع تاريخى باقيمانده از همان زمان رجوع مى کنيم و موضوع را با جزئيات بيشتر پى مى گيريم .
رشادتهای جنگى امير بنابرکتاب موهن لال :
به شهادت موهن لال (جاسوس انگلیس ها در دوران تجاوز اول انگلیس برکشور ما )رشادتهای و دلیریهای امیر از سنین ۱۴- ۱۵ سالگی او شروع میشود. وی میگوید :” هنگامی که وزیرفتح خان، مصروف فرونشاندن بغاوتها درکشور بود، دوست محمدخان نیز همراه اومی بود. استعداد، اعمال قهرمانانه وخلاقیت قدرت دماغی او در نظر وزیر فتح خان مایه مسرت و امیدواری اومی بود. و قربت و محبت وزیر با او موجب حسادت سایر برادران گردیده بود . سن دوست محمدخان دراین وقت ۱۴ ساله بود. همانطوریکه دلیری وشجاعت او مورد تحسین سپاهیان وجنگوجویان قرار میگرفت، رشادت وخوش صورتی او نیز مورد پسند مردان آن زمان بود.” ( موهن لال،همان،ج۱، ص۸۱)
بدینسان، دوست محمدخان در سنین ۱۴- ۱۵ سالگی از یک روحیۀ قوی جنگی ودلیری بهره مند شد که مایه امیدواری برادر بزرگ خود وزیرفتح خان شده بود. موهن لال درجای دیگری،امیردوست محمدخان را به عنوان “فیلدمارشال” میدان حرب ومجرب ترین شخص در جنگ با شاه شجاع تعریف کرده می افزاید :”فیلدمارشال دوست محمدخان باخوش طبعی، یک دندگی، تدبیر همیشگی سپاه خود را به مقابل شاه شجاع حرکت داد و با او در نزدیک قره باغ غزنی روبرو گردید.جنگ شدیدی درگرفت وهردو طرف با تشویش می جنگیدند، اما سردار احمدخان نورزائی (سرکرده سپاه شاه شجاع) وساطت کرد و دفعتاً صحنه جنگ به صلح تبدیل شد.
دوست محمدخان به قندهار برگشت وشاه شجاع به کابل عودت نمود. این حادثه بعد از آن رخ داد که دوست محمدخان شهزاده قیصر والی قندهاررا درجنگی دیگر نزدیک قلعه محمداعظم خان شکست داده بود و قندهار را با ریختن خون دوهزارمرد جنگی از دست شهزاده قیصر بدر کرده بود.
موهن لال می افزاید که :” کسانی که در میدان جنگ حاضربودند برای من(موهن لال)حکایت کردند که وصف مهارت های جنگی دوست محمدخان، از قبیل زرنگی وچابکی، شجاعت وتهور، مقاومت وایستادگی ورهبری ورهنمائی او دراین جنگ عظیم از قدرت زبان هیچکس ساخته نیست. سپاهیان دریک لحظه دوست محمدخان را می دیدند که با حمله در قطار بزرگ لشکردشمن رخنه وشکست وارد نموده، سپس به عقب برمیگشت و پیروان خود را به حمله وجنگ تشویق میکرد. درلحظۀ دیگر، اوبرای ایجاد نظم وانسجام عده ای از سپاهیان بی دسپلین خود در موقف رهبری قرارمگرفت. مددخان واعظم خان که قیادت سپاه را به عهده داشتند، دراین وقت متوجه باریکی موقف خود شده واز اینکه دوست محمدخان تعداد زیاد سپاهیان آنها را به قتل رسانده بود، به وحشت افتاده بودند. درنتیجه دوست محمدخان موفق گردید سپاه پیشقراول دشمن را متشتت ساخته درحالی به عقب نشینی مجبورگرداند که از رهگذر تعداد وتجهیزات خسارت شدیدی برداشته بودند.” ( موهن لال،همان،ج۱، ص۹۴)
شاه شجاع وقتی از شکست نیروهای خود توسط دوست محمدخان مطلع گردید ، سخت ناراحت شد و از وزیرخود اکرم خان که پانزده هزار لشکر هنوز زیرفرمان خود داشت چاره خواست. اکرم خان به شاه شجاع اطمینان داد که دوست محمدخان با سه هزار سپاه خود نمی تواند در مقابل پانزده هزار نیروی مجهز او تاب آورد وحتماً شکست میخورد.اما اکرم خان از روی حماقت یا حسادت این حرف را میگفت، زیرا دوست محمدخان تا آنوقت “هیچ میدان جنگ را بدون فتح وظفرترک نداده بود، مگر اینکه خودش بنابرمصلحت وسیاست عقب نشینی کرده باشد.”(موهن لال،ج۱،ص۱۰۱)
شاه شجاع که در دل از دوست محمدخان بخاطرشجاعت ،طاقت وانرژی فوق العاده اش هم ترس و هم نفرت داشت به اکرم خان گفت : “تازمانیکه دوست محمدخان گرفتار نشود، نمیتوان توقع فتح وظفررا داشت و تازمانی که دوست محمدزنده باشد، تاج شاهی برفرق شجاع قرار ندارد .”(موهن لال، همان ،ج۱،ص ۱۰۲)
رشادت جنګی امیر بنابر کتاب شیپور تباهی:
کتاب شیپورتباهی، نتیجه تحقیقات دامنه دار محقق انگلیسی پاتریک مکروری است که با مطالعه کتب تاریخی واسناد محرم نظامی انگلیس در قرن ۱۹، آنرا برشته تحریردر آورده وتا حدزیادی واقعات جنگ اول افغان وانگلیس را بیطرفانه بازتاب داده است.دراین کتاب در مورد دلیری وشجاعت مبارزین افغانی ومنجمله امیردوست محمدخان نکاتی به نظر میخورد که نبایستی از کنارآنها سرسری گذشت. وی درباره نبردهای امیر دربامیان وپروان مطالب جالبی رایاد آوری میکند. بروایت او وقتی دربامیان قوای انگلیسی مجهز با توپخانه بسرکردگی دنی، برقوای دوست محمدخان پیروز شدند و دوست محمدخان از برکت اسپ چابک و تیزتک از معرکه نجات یافت، هنگامی که مکناتن از پیروزی قشون انگلیس برامیر دوست محمدخان مطلع گردید ازخوشحالی در پیراهن نمگنجید، ولی این خوشی او خیلی زودگذر بود، چه امیر از کوهستان وپروان سر بر آورد. مکناتن که چندین نامه امیردوست محمدخان را بدست آورده بود اظهارداشت :
«هیچگاهی چنین مردی وجود نداشته است. از تمامی این نامه ها معلوم میشود که او تا جان در تن داشته باشد درپی جنگ وستیز با ماست.” مکناتن درصدد برآمد جایزه یی برای سر امیر تعیین کند! او درنامه ایکه به اوکلیند نوشت درآن تذکر داده بود که نباید رحمی به مقابل دوست محمدخان نشان داده شود .واضافه کرده بود : “اگرمن اینقدرخوش قسمت باشم که دوست محمدخان را زنده دستگیرکنم از شاه خواهش خواهم کرد تا زمانی که نظریات جناب عالی را دریافت نداشته ام از قتل او صرف نظر نمایم.»(شیپورتباهی، ص۱۵۵)
مکناتن یک قوه را تحت قیادت سیل به جانب کوهستان حرکت داد تا جلو خطر امیردوست محمدخان را بگیرد. دریکی از زد وخوردها، ادوارد کونولی، برادرکوچک آرتورکونولی در ناحیه قلب خود گلوله خورد و جان سپرد. سپس در تاریخ دوم نومبر ۱۸۴۰ دوقشون کوچک بصورت غیر مترقبه در وادی پروان دره به هم برخوردکردند.
پاتریک مکروری، صحنه نبرد این برخورد را چنین تصویر میکند:” دوست محمدخان آماده جنگ نبود، هنگامی که میخواست عقب نشینی نماید مشاهد نمود که سواره نظام محلی سیل برای محاصره اوحرکت کردند. او بلا درنگ فکر عقب نشینی را ترک گفت و در رأس یک قطعه کوچک سواره نظام افغان آهسته ومحتاطانه به جانب دشمن پیش آمد. کاپیتان فریزر که قومانده قسمتی از قطعه سیل را بدست داشت امرکرد: به پیش، شمشیرها را بکشید!
پس از آنکه خودش روبروی قطعه خود قرارگرفت، امر حمله را صادرکرد. صاحب منصبان بریتانوی بشدت هرچه تمامتر بجانب دشمن تاختند و فکر میکردند افراد آنها نیز از ایشان پیروی خواهند کرد ولی سپاهیان که جرئت مقابله را نداشتند آهسته حرکت کردند تا اینکه کار از یورش ودویدن به گام زدن تنزل کرد. جارج لارنس اظهارداشت که قطعه سواره که باید حمله میکردند، از دست داده شد (توسط دلیرمردان افغان نابودشدند) وسپاهیان ما پس ازآنکه با ناتوانی با دشمن شمشیررد وبدل میکردند از جنگ روی برگشتانده وفرارکردند و افسران خود را با سرنوشت شان تنها گذاشتند. لفتننت کریسپین زیر ضربات شمشیرهای افغانان تکه تکه شد و داکتر لارد افسر سیاسی اولاً بضرب یک گلوله نقش زمین شد و بعد از آن توسط خنجر بقتل رسید. جیمز برادفوت، یکی از سه برادریکه همه درظرف چند سال در اسیا فدا شدند به نظر رسید که راه خود را بین افغانها باز مینماید تا اینکه کلاه او که دوستانش توسط آن وی را تشخیص میدادند، دربین جمعیتی از افغانان ناپدید شد. فریزر که با حمله خود به قلب دشمن داخل شده بود، درحالیکه خون از زخمهایش فوران داشت ودست راستش از بند قطع شده بود بجانب قطعات پیاده به عقب میراند .»(شیپورتباهی، ص ۱۵۷-۱۵۵)
امیردوست محمدخان درحالی که از شجاعت افسران انگلیس وفرار سپاهیان همراه شان متعجب شده بود،باقوای سواره نظام تا تیررس توپهای [سیل] سپاهیان انگلیس را دنبال کردند طوریکه لارنس وی را بدرستی تشخیص داده گفت “امیرشجاع وسالخورده با وجودی که درحدود پنجاه سال داشت همیشه پیشاپیش دیگران درمیدان جنگ قرار داشت وافرادش را با اهتزاز دستارش که در دستش می بود، به جنگ تشویق مینمود. اما دوست محمدخان عاقل تر از آن بود که سوارهای خود را بالای قطعات متمرکزشده پیاده وتوپچی انگلیس هاامر حمله بدهد.پس از آنکه افغانها برای چندین ساعت فاتح میدان باقی ماندند امیردوست محمدخان با اهتزاز پرچم سبزبرسم فتح با افرادش به آرامی میدان راترک کردند.”(همان اثر،ص ۱۵۸)
اين حکایت از قلم یک محقق انگلیسی ميرساند که امير دوست محمدخان ، مرد ترس و شکست از دست دشمن نبود، بلکه در نبردهاى بعدى خود در پروان و چاريکار به علت آن که دوستان هموطن و هم ديانتش به اوخيانت کردند، او اعتمادش را به صداقت هموطنانش از دست داد و نزدمیرمسجدی خان رفت واز تصمیم خود او را مطلع ساخت وبعد به کابل کشید .
پایان قسمت هشتم)
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
DNB Bank AC # 0530 2294668 :د دعوت بانکي پته
NO15 0530 2294 668: له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب
Vipps: #557320 : د ویپس شمېره
د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه
د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :
Support Dawat Media Center
If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320
Comments are closed.