مروری برزندگی امیر دوست محمد خان (قسمت پنجم)

کاندید اکادمیسین سیستانی

110

 مروری برزندگی امیر دوست محمد خان

(قسمت پنجم)

 

تلاش انگلیس ها درپروان برای  دستگیری امیر

 

در اکتوبر ١٨٤٠ ميلادى، مردم کاپيسا و پروان از درۀ غوربند تا نجراب ، براى نجات وطن از لوث بيگانگان و بيگانه پرستان، عليه دستگاه فرنگى و شاه شجاع قد علم کردند. در اين جنبش عده اى از سران و خوانین دلاور کوهستان و نجراب و پنجشیر شامل بودند که تاريخ نام و نشان اندکى از آنان را بما رسانده است. در ميان اين خوانین، اسمای مير مسجديخان کوهستانی، سلطان محمدخان نجرابى، علیخان تتمدره یی، میرسیف الدین خان گلدره یی، میر درویشخان و محمدشاه خان و نايب سلطان محمدخان و مير سيد خان و نواب خان و مير خواجه خان و رجب خان و کرم خان و سيد غلام خان، اکبرخان و نصرت ميرخان و گل ميرخان در تاریخ کشوردر خشندگى دارد. درعین حال برخی از خوانین پروان متاسفانه  در مقابل پول وامتیازات انگلیسها مقاومت نتوانستند و مرتکب خیانت شده درصدد برآمدند تا مبارزات مردم پروان و کوهستان را ناکام کنند وپول و بخشش بگیرند. از آن جمله اند: عبدالسبحان خان و برادرش محمدسعيد خان و سرفرازخان، هرسه تن از خوانین پروان که تن به چنین ذلتی دادند و نام بدی برای خود و بازماندگان خود کمائی کردند.

امانبردهاى مير مسجدى خان کوهستانی وعلیخان تتمدره یی، ومیر سیف الدین خان کاهدره یی ومیردرویش خان و ساير مبارزان کوهستان و پروان بر ضد دستگاه مشترک شاه شجاع و انگلیس در کشور از کارنامه هاى بزرگ ملى است که بحيث يک جنبش حماسه آفرین در تاريخ قرن ١٩ افغانستان جايگاه خاص يى دارد.

موهن لال، منشی برنس و جاسوس مجرب انگلیس درعهد حکومت پوشالی شاه شجاع، درکتابش ( زندگی امیر دوست محمدخان) اعتراف میکند که: دراین روزها ( روزهای ماه سپتمبر ۱۸۴۰، که امیر دوست محمدخان از بخارا به وطن برگشته بود وبا کمک مردم خُلم در بامیان مصروف پیکار با انگلیسها بود)، اوضاع درسراسر افغانستان، نهایت تشویش آورشده بود وهیچ خبرخوش آیندی بگوش نمیرسید.  سران کوهستان کاملاً آماده بودند تا درتحت رهبری امیردوست محمدخان دست به قیام بزنند و انگلیسها را دچارمشالفت سازند. موهن لال می افزاید”مردم کوهستان درماه جولای ۱۸۳۹ دوست بسیار جدی وصمیمی شاه شجاع و ادارۀ انگلیس بودند، اما اینک یک سال بعد درحال حاضر دشمنان انگلیس شناخته میشوند، چونکه دراثر اقدامات مجاز غلام محمدخان پوپلزائی که مردم را به وعده های میان تهی دریافت جایزه و مقام از طرف  شاه شجاع بازی داده بود، مگر این وعده ها ایفا نشد اشخاص صاحب رسوخ و خوانین دراثر عدم ایفای وعده ها از انگلیس رو گشتاندند.”( موهن لال ، ج۲،  ص ۲۶۹- ۲۷۰)

موهن لال علاوه می کند: اوضاع بحرانی کوهستان مستلزم توجه فوری و جدی اولیاء اداره انگلیس بود.  دراین هنگام اداره انگلیس تقریباً بر هرکس شک داشت که گویا با امیر دوست محمدخان می پیوندد وهمراه بامردم کوهستان بالای شهر کابل حمله میکند. اما یقیناً تعداد زیادی وجود داشتند که از این شک مبرا بودند، لیکن قصورخود اداره انگلیس بود که وجدان نا آرام داشت وبالای همه مشکوک بود واز همه می ترسید. حاجی دوست محمدخان از گرمسیر، آغاحسین، ملا رشید، نایب امیر، محمودخان بیات وسایر زعمای قومی تحت اشتباه قرارگرفته توقیف  شدند وحافظ جی نیز منحیث یک محبوس به هندوستان اعزام گردید….( همان اثر،ج۲،ص ۲۷۰)

به هرحال، انگليسها و شاه شجاع که وخامت اوضاع را در کوهستان احساس کردند، برای سرکوبی سران کوهستان، جنرال سيل را با دسته يى از سپاه انگليس  و سواران پوپلزائى از کابل بسوی پروان سوق دادند و متعاقباّ شهزاده تيموراز طرف شاه شجاع و برنس هم از طرف مکناتن بطرف چاريکار(مرکزپروان) به حرکت آمدند. شهزاده تيمور تا باغ علم پيش کشید و «جنرال سيل» در «آق سراى » استحکام زد.

انگلیسها قبل از اینکه امیر وارد کوهستان گردد، برای سرکوبی سران کوهستان دست به عملیات خشونت باری زدند. به نوشته موهن لال: الکزاندربرنس ومن (موهن لال)به حیث پولیتکل ایجنت،برای مذاکره ومفاهمه با”اشرار” (مبارزان کوهستان) به معیت سپاه حرکت کردیم. سلطان محمدخان نجرابی که یک تن ازهواخواهان صادق و جدی امیردوست محمدخان بود، در این وقت پیهم مردم کوهستان را تحریک  وتشویق میکرد تا بطرفداری امیرموقف بگیرند. شخص مذکوربدون  فوت وقت دعوتنامه هایی به امضای سران قوم وتعداد زیاد مردم به امیردوست محمدخان فرستاد واز او تقاضا نمود هرچه زودتر به کوهستان بیاید. (همان اثر،ج۲، ص ۲۷2)

درتاریخ ۲۸ اکتوبر ۱۸۴۰امیردوست محمدخان زير پرچم سبز هزاران مبارز فداکاردر پيشاپيش سپاه ملى به سوى پروان به حرکت افتاد. برنس و موهن لال بغرض ايجاد تفرقه بين مردم در دهات مشغول تبلیغ و توزیع پول بودند. موهن لال میگوید: ”  الکزاندر برنس ومن (موهن لال) سعی میورزیدیم تا از تعداد حامیان امیربه هراندازه ایکه ممکن باشد، بکاهیم. ما خدمتکاران خود را که از مردم کابل بودند با پول به قلعه ها وقریه جات اعزام میکردیم وبا دادن پول ناچیز به مردم،از ازپیوستن شان به امیرجلوگیری میکردیم،. شایعات توزیع پول توسط عمال انگلیس به مردم، بمنظور جلوگیری از پیوستن شان با امیر، دربین پیروان امیرنفوذ کرد وامیر را نسبت به صداقت وپایداری پیروانش مشکوک ساخت. واین هراس را درامیرتولید نمود که شاید پیروانش او رادر بدل پول  دستگیر وبه انگلیسها تسلیم دهند.” (موهن لال، همان، ص ۲۷۸ ،ج۲)

  معهذا صبح روز ۲نومبر۱۸۴۰ لشکر امیربا سپاه انگلیس مقابل گردید. امير بطور تاکتیکی به دشمن وانمود کرد که میخواهد عقب نشینی کند، ولی دشمن بقصد دستگیری امیر برسپاه اوحمله کردند.اما امیرمتوجه شد که قشون دشمن از دسپلین لازم برخوردارنیست، بنابرین او هم  رو برگشتاند و در پیشاپیش سپاه ملی ، درحالیکه دستارش را از سر برداشته بود وبا دست آن را تکان میداد، بر قشون دشمن حمله کرد. دو کندک سواره نظام دشمن را تباه و چندين افسر انگليس را چون: فريزر، رابرت فورد ، کريسپن وداکترلارد، زخمى و کشته در ميدان انداخت .

به قول  مولف کتاب شیپور تباهی (پاتریک مکروری): « دوست محمدخان آماده جنگ نبود، هنگامی که میخواست عقب نشینی نماید مشاهد نمود که سواره نظام محلی سیل برای محاصره اوحرکت کردند. او بلا درنگ فکر عقب نشینی را ترک گفت و در رأس یک قطعه کوچک سواره نظام افغان آهسته و محتاطانه به جانب دشمن پیش آمد.کاپیتان فریزر Frayser که قومانده قسمتی از قطعه سیل را بدست داشت امرکرد: به پیش، شمشیرها را بکشید! صاحب منصبان بریتانوی بشدت هرچه تمامتربجانب دشمن تاختند و فکر میکردند افراد آنها نیز از ایشان پیروی خواهند کرد، ولی سپاهیان که جرئت مقابله را نداشتند آهسته حرکت کردند تا اینکه کار از یورش ودویدن به گام زدن تنزل کرد. جارج لارنس اظهارداشت که قطعه سواره که باید حمله میکردند، از دست داده شد وسپاهیان ما پس ازآنکه با ناتوانی با دشمن شمشیر رد وبدل میکردند از جنگ روی برگشتانده فرارکردند و افسران خود را با سرنوشت شان تنها گذاشتند. لفتننت کریسپین زیر ضربات شمشیرهای افغانان تکه تکه شد وداکتر لارد افسر سیاسی اولاً بضرب یک گلوله نقش زمین شد وبعد از آن توسط خنجر بقتل رسید. جیمز برادفورد، یکی از سه برادریکه همه درظرف چند سال در اسیا فدا شدند، در بین جمعیتی از افغانان ناپدید شد. فریزرکه با حمله خود به قلب دشمن داخل شده بود، درحالیکه خون از زخمهایش فوران داشت ودست راستش از بند قطع شده بود بجانب قطعات پیاده به عقب میراند. امیردوست محمدخان در حالی که از شجاعت پنج نفرافسرانگلیس و فرارسپاهیان همراه شان متعجب شده بود، باقوای سواره نظامش تا تیررس توپهای دشمن سپاهیان انگلیس را دنبال کردند طوریکه لارنس وی را بدرستی تشخیص داده گفت “امیرشجاع وسالخورده با وجودیکه درحدود پنجاه سال داشت همیشه پیشاپیش دیگران درمیدان جنگ قرارداشت وافرادش را با اهتزاز دستارش که در دستش می بود، به جنگ تشویق مینمود. پس از آنکه افغانها برای چندین ساعت فاتح میدان باقی ماندند، امیردوست محمدخان با اهتزاز پرچم سبز  برسم فتح با افرادش به آرامی میدان را ترک کردند.( پاتریک مکروری، شیپورتباهی، ترجمه پاینده محمدکوشانی، ص ۱۵۸)

و موهن لال آنجا که در جمله افسران کشته شده دراین جنگ نام های جگړن سالتر و جگړن پانسونبی را هم علاوه می کند، میگوید:” امیردوست محمدخان در میدان جنگ بالای اسپ جنگی، درحالی که دستار سفید به سر و یک بیرق آبی رنگ در بغل داشت، دیده میشد که با نعره بلند سپاه خود را شادباش میگفت ونوازش میداد وبه حمله تشویق میکرد.”( موهن لال، همان اثر، ص۲۷۸،ج2)

اما درشب اول این پیروزی امیر بازهم با نامردی یکی دیگر از خوانین پروان روبروشد که سرنوشت جنگ و امیر را تغییرداد . غلامى، ناظم جنگ نامه مير مسجدي خان که خود شاهد واقعات پروان بوده میگوید که: يکى از خوانين مقتدر پروان بنام سرفرازخان، امير را با عده اى از خوانين چاريکار، به قلعه خود (دربعد از جنگ روز  ۲نومبر) دعوت نمود و در خفا به برنس اطلاع داد که با لشکر خود شبانه قلعه را محاصره کند و آنگاه خواهى نخواهى امير به اسارت در خواهد آمد. فردا (۳نومبر) پگاه که هنوز آفتاب ندمیده بود، برنس با نيروهاى خود قلعه را به محاصره کشید و سرفراز خان با همراهان خود از فراز قلعه بر سر مبارزان مهمان تير اندازى نمود. مبارزان که از عقب و جلو، مورد ضربات قرار گرفته بودند، پراکنده شدند و امير دوست محمد خان در گرماگرم تیراندازی خود را نجات داده ، نزد مير مسجدى خان رفت. ( جنگنامه غلامى ، صص ١٨٤-١٩٢) وچون امیردر ظرف دو هفته دوبار مورد غبن و خیانت هموطنان خود قرارگرفته بود،وبطورغیر قابل تصوری از چنگ دشمن نجات یافته بود، پس به میرمسجدی خان ازعدم اعتمادش بر صداقت خوانین پروان بیان کرد و از تصميم خود مبنى بر تسليم  دادن خود به دشمن او رامطلع ساخت. میر مسجدی خان حمایت خود را از امیر در مبارزه  تاپای جان اعلام داشت، مگر امیر دیگر تصمیمش را گرفته بود .زیرا  فکرمیکرد بجای اینکه توسط کدام خان خاین دستگیر وبه انگلیسها تحویل داده شود و از انگلیس ها انعام بگیرد، بهتراست خودش با تسلیم دادن خود به خانواده اسیر خود بپیوندد. و فردای همان روز این کار را کرد.

پایان قسمت پنجم

مروری برزندگی امیردوست محمدخان (قسمت چهارم)

 

 

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

DNB Bank AC # 0530 2294668 :د دعوت بانکي پته 
 NO15 0530 2294 668: له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب
Vipps: #557320 : د ویپس شمېره 

  Donate Here

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.