مروری بر زندگی امیر دوست محمدخان- (قسمت اول)

کاندید اکادمیسین سیستانی

148

مروری بر زندگی امیر دوست محمدخان، کسی که

بخاطر پشاور سلطنت خود را ازدست داد

(قسمت اول)

مطالعه وبررسی زندگی امیر دوست محمدخان،به عنوان کسی که تقریباً پنجاه سال در سرنوشت سیاسی افغانستان نقش موثر داشته، ویکی ازفعال ترین ومتشبث ترین برادران بارکزائی بعد ازوزیرفتح خان بشمار میرفت،هنوزهم دلچسپ واز برخی جهات آموزنده است. زندگی امیردوست محمدخان،با درنظرداشت سطح آگاهی عمومی جامعه و اطلاعات او ازجهان سیاست و اوضاع داخلی و خارجی کشور، زندگی یک شخصیت قابل توجه است  که در موارد بسیاری از زندگی سیاسی اکثریت رهبرانی که از امیردوست محمدخان تا حامدکرزی (به استثنای اعلیحضرت امان الله خان وداودخان) بر این کشور حکومت کرده اند ویژه گیها و برازندگیهای خاص خود را دارد .

امیردوست محمد خان با آنکه کوچکترین برادران بارکزائی بود، ولی نقش بزرگ تاریخی را در قرن 19 به دوش داشت.گوئی تاریخ دوست محمدخان را برای نقش مهم تاریخی به میان آورده بود تا به  انتقام خون برادربزرگش، وزیرفتح خان که توسط شاه محمودسدوزائی  بشکل فجیعی صورت گرفته بود بگیرد و شاه محمود را با شکست دایمی روبرو سازد.

آری، اوبود که سلطنت را از خاندان سدوزائی به خاندان بارکزائی انتقال داد و زمینه را برای تاسیس دولت محمدزائی به دست اولادۀ سردار پاینده خان بارکزائی، مساعد ساخت.

بقول فرهنگ، درمسئله انتقام کشى از سدوزائيان،  سرداردوست محمدخان سهم عمده رابه دوش داشت ، و چون از ساير برادران کوچکتر و از مادر قزل باش بود، بعد از پيروزى بر شاه محمود و کامران، در تقسيم ولايات بين برادران سهم کوچکى (چاريکار و کوهستان) را بدست آورد، ولى از همان وقت در نظر داشت سهم خود را تا آخرين حد ممکن گسترش بدهد و در اين راه از مقابله با احدى باک نداشت و با لجاجت و سر سختى غيرقابل تصورى سرانجام کابل را که مرکز مهمترين اجزاى مملکت بود، متصرف شد و سپس حوزۀ نفوذ خود را تا باميان و پروان وکاپيسا واز آنجا تا زرمت و بنگش وجلال آباد توسعه داد. در عين حال براى استرداد پشاور از چنگ سيک ها پاى جهاد را به ميان کشيد و براى آنکه اين اقدام او صبغه مذهبى بيابد، لقب امير المؤمنى بر خود گذاشت ،وبه ضرب سکه پرداخت.( فرهنگ ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص ٢٤٧ -٢٤٦)

 امیرکبیربا وجود شکست ها و پیروزیهای متواتر، هرگز  از تلاش به آنچه میخواست بدان

برسد، دست نگرفت و با اینکه بزرگترین گناه او تسلیم  شدنش به انگلیسها است، ولی فراموش نکنیم که او خودش را به دشمن تسلیم کرده، نه کشور را چون شاه شجاع وشاه شجاع های بعدی که علاوه برتسلیم کردن خویشتن، افغانستان را هم به دشمنان میهن تسلیم کردند.

امير دوست محمدخان کشورى را از خود به جاى گذاشت که دستان مغرض و مداخله گر استعمار انگليس وروسیه درقرن 19 بعداز سال 1837، براى بلعيدن و نابود کردنش فعالانه دراز بود،  اما او با امکانات محدود مالى و اقتصادى و سياسى خود توانست این کشور را از نابودی نجات بدهد و ما را درمیان ملل جهان صاحب هویت ملی وسیاسی بسازد.بدین لحاظ مطالعه سرگذشت وی هنوزهم آموزنده وضروری است.

قلمرو حکومت امیردوست محمدخان در دورۀ اول امارتش (۱۸۲۶- ۱۸۳۹) ازکابل تا هندوکش واز انجا تا بامیان وغزنی وزرمت تا خیبر وسعت داشت. دراین قلمروکوچک پسران امیرحکومت مینمودند. سایر نقاط بدست اشخاص دیگری قرارداشت:در قندهار سردار کهندلخان وسردار مهردلخان، درهرات شهزاده کامران سدوزائی ویارمحمدخان الکوزائی حکومت داشتند. درشمال هندوکش میرمرادبیک اوزبک از قندز تا بدخشان وتالقان حکومت میکرد وذریعه برادرش محمودبیک بر فاریاب وجوزجان( میمنه) حکومت میکرد.

امیر اگرچه موفق به الحاق پشاور به افغانستان نگردیدودرعوض سلطنت خود را ازدست داد ولی بعد ازتحمل مرارتهای زندان شاه بخارا و برگشت به وطن و تبعید از میهن به هندوستان وبازگشت ازهند ، سرانجام قبل از آنکه چشم از جهان بپوشد، توفیق یافت تا درسالهای 1851 ولایات شمال هندوکش ودر1856 قندهار ودر1863 هرات را درچارچوب جغرافیای موجوده کشور تثبیت کند و افغانستان  چند پارچه را وحدت سیاسی ببخشد که امروز به نام افغانستان در نقشه سياسى جهان جاى را اشغال کرده است.

فقط با مطالعۀ تاریخ عمومی افغانستان در قرن 19 میلادی و در پیوند با جریانات سیاسی- نظامی عهد سلطنت شاه محمود وشاه شجاع سدوزائی ورقابتهای دوقدرت استعماری روس وانگلیس در نیمه اول قرن نزدهم میتوان شخصیت سیاسی وتاریخی امیر دوست محمدخان را درک کرد و شناخت.

 

جهادامیردوست محمدخان بخاطر استرداد پشاور ازچنگ سیکها

درسال 1832 سرداردوست محمدخان حکمران کابل بنابرخواهش سرداران قندهاری در دفع شاه شجاع که بجرقندهار حمله کرده بود شرکت جست وشاه شجاع را شکست داد(جولای 1832 ) وشاه شجاع دوباره از راه هلمند وبلوچستان خود را به پنجاب رسانید.  پس از شکست شاه شجاع در جولای 1832 دو چیز سرداردوست محمدخان را سخت متاثر ساخت : یکی اینکه در میان اموال وغنایم شاه شجاع درقندهار نامه ای از “کلودوید” را یافت که حاکی از حمایت انگلیس از شاه شجاع بود و این امر برتنفر او از انگلیسها افزود. وچیز دیگر این بود که  رنجیت سینگ از درگیری سرداردوست محمدخان با شاه شجاع  درقندهار استفاده کرده پشاور را از چنگ برادرش سلطان محمد اشغال کرده بود. از دست دادن پشاور واقعه غم انگیزی بود که امیردوست محمد هیچگاه آنرا فراموش کرده نتوانست.

فتح قندهار توسط سردار دوست محمدخان در قندهاروکابل طنین انداخت و افکارعمومی را متوجه او نمود. سردار دوست محمدخان ازاین شرایط استفاده کرده دریک اجتماع بزرگ کابل از عزم خود برای استرداد پشاورسخن زد و جهاد برضد سیکهای کافررا مطرح ساخت.مردم تحسین کردند وعلمای مذهبی مقدم برجهاد، قبول لقب امیرالمؤمنی را به سردار پیشنهاد کردند.زیرا از نقطه نظرشریعت جهاد بدون حکم امیرالمؤمنین جایز نیست ومقتول داوطلب جهاد بدون حکم امیرالمؤمنین بهشت را نصیب نمیشود. سردارهم برای آنکه اعلان سلطنت وپادشاهی او بر برادرانش گران تمام نشود، جهاد علیه سیکها را به خاطر استرداد پشاور درسال ۱۸۳۶  به پیش کشید و برای عملی ساختن این منظور با جمعی به سواری اسپ به مسجد عیدگاه شهر که درمحل سیاه سنگ قرارداشت روان شد.میرحاجی پسرمرحوم میرواعظ، روحانی شهر خوشه جوی را به رسم جیغه به دستار سردار دوست محمدخان خلانید وخطبه امارت را قرائت نمود. حاضران مشتی پول برسراو نثار کردند ومراسم تاج پوشی بدون ترتیبات تجلیل وضیافت وفیرتوپ به کمال سادگی صورت گرفت.( موهن لال، ج۱، ص۱۷۱،) امیر دوست محمدخان بعد ازانتخابش به امارت کابل، بضرب سکه پرداخت و روی مسکوکاتش این بیت منقور گردید:

امیردوست محمد بعزم جنگ وجهاد        کمر ببست وبزدسکه ناصرش حق باد

بعدها این بیت درسکه ها نقرگردید

سیم وطلا به شمس وقمر میدهد نوید         وقت رواج سکۀ پاینده خان رسید

 

بقول غبار، به افسران بزرگ درآن روزگار”امیر” اطلاق میشد. وسپهسالار را”امیرالامرا” میگفتند. لقب “امیرکبیر” هم به صدراعظم اطلاق میشد.ص ۵۱۷)

امیر دوست محمدخان پس از اعلان امارت خود در کابل به جمع آوری اعانه از تجاروسرمایه داران کابل پرداخت. فقط پنجصد هزار روپیه  جمع آوری شد که با این مبلغ ناچیز نمیشد سپاه مجهزی ترتیب دهد.( موهن لال، ج۱،ص۱۷۴)  معهذا بقول فرهنگ یک دسته لشکر ۹ هزار نفری،مگربقول غبار”سپاهی مرکب از پنجاه هزارپیاده وده هزار سوار داوطلب” آماده کرد.( غبار، افغانستان درمسیرتاریخ، ص ۵۱۷)  درحالی که خود امیردرنامه ایکه به شاه ایران برای جلب کمک فرستاده میگوید که” تعداد بیست هزارسوار کارماهر و ده هزارپیاده نظام  و پنجاه توپ در پایتخت کابل حاضر و آماده دارم.”( موهن لال، ج۱، ص۲۲۶)

به هرحال این اردو دربهارسال ۱۸۳۶ بسوی پشاور مارش کرد ودرموضع شیخان(آنطرف درۀ خیبر) خیمه بر افراشت. سردار سلطان محمدخان برادرامیر باده هزارمبارز باجوری جزء اردوی افغانی بود. این سوقیات هراس بزرگی درپنجاب تولید نمود و با آنکه سپاه سیکه بنام مدافعه از لاهور به پشاوررسیده بود، رنجیت سینگ مصمم شد که از درمصالحه داخل شود. پس هیئتی مرکب از جنرال”هارلان” وفقیرعزیزالدین بحضورامیردوست محمدخان گسیل نمود. هارلان موظف بود که بهر قیمیتی که شده در اردوی افغانی تولید نفاق وهرج ومرج کند، پس اولتر ازهمه متوجه سردار سلطان محمدخان برادر امیرشد. هارلان بسهولت توانست سلطان محمدخان را(باوعده حکومت پشاور) قانع کرده وبا ده هزار عسکرش ازمیدان جنگ خارج نماید. سردارسلطان محمدخان، شبانه از اردوی افغانی جدا شده به اردوی دشمن پیوست وده هزار نیروی خود را عقب کشید. او در ازاء این خیانت از جانب رنجیت سینگ حکومت قلعه روهتاس را دریافت. امیردوست محمدخان که چنین دید، بدون کدام حمله برقوای سیک د رنهایت تاثروخاموشی به کابل برگشت.(غبار ، همان اثر، ص۵۱۸)

فیض محمدکاتب وحمید کشمیری میگویند:  درسال ۱۸۳۷ میلادی، هری سنگ سپاهسالار رنجیت سنگ، که والی پشاور نیزبود،نامه ای به امیردوست محمدخان فرستاد ودرآن امیر را به تسلیمی جلال آباد وکابل تهدید کرد. امیردوست محمدخان از این گستاخی جنرال هری سنگ به غضب آمد ومجدداً باسیک ها اعلان جهاد داد. امیرقوایی به قیادت نواب جبارخان برادرش، وسردارافضل خان و سرداراکبرخان، پسران خود و برادرزاده خود سردارشمس الدین خان، وحاجی خان کاکری، سپهسالار خویش [ومیرزا عبدالسمیع خان وزیرمالیه]به صوب پشاور بسیچ نمود.قوای افغانی درماه می ۱۸۳۷ازدربند خیبر گذشتند،ونیروهای سیک درجمرود سنگر گرفتند. درحالی که سردارافضل خان وسردار اکبرخان در دست راست لشکرو نواب جبارخان وسردار شمس الدین خان در قلب وساقه سپاه وحاجی خان کاکری در دست چپ سپاه افغانی اخذ موقع کرده بودند، جنگ آغاز شد. (حمید کشمیری، اکبرنامه، صص ۳۱- ۴۱، باسراج التواریخ،ج۱،ص ۱۲۶)

متاسفانه حاجی خان کاکری، مرتکب خیانت شده قبلاً هم مبلغی پول از هری سنگ گرفته بود وبه دشمن تعهد سپرده بود که سپاه اندکی با خود خواهد آورد وتسلیم سیکها خواهد نمود.( اکبرنامه، ص ۴۸)  واکنون هم قبل از آغاز جنگ مخفیانه با هری سنگ تماس حاصل کرد و پیغام فرستاد که برجناح چپ سپاه افغانی حمله کند، البته اوجایش را به نفع سیکها خالی خواهد کرد و به این وسیله بُرد از سیکها وباخت نصیب افغانها خواهد شد.

هری سنگ با اطمینان و با شتاب برجناح چپ لشکرافغانی حمله برد. سردار اکبرخان وسردار افضل خان با تعجب وحیرت متوجه شدند که از جانب حاجی خان کاکری عکس العملی برضد سیکها به مشاهده نمیرسد، لذا آنها مجبورشدند به حمله متقابله بپردازند.  جنگ خونینی بسرآمد و تلفات فراوانی به قشون افغانی وارد شد که مایه اختلال سپاه افغانی گردید. ده روز دیگر نیز جنگ ادامه داشت وهری سنگ موفقیت محکمی  آنچنان که انتظار داشت به دست نیاورد.

در روز دوازدهم جنگ، سردار محمدافضل خان وسردار محمداکبرخان از خود چنان پایمردی ورشادت نشان دادند که شکست در دشمن افتاد. در همین روز بود که سرداراکبرخان برای سومین مرتبه در نخستین سالهای جوانیش افتخار بزرگ پیروزی بر دشمن را کمائی کرد. او در نبرد روز دوازدهم با جنرال هری سنگ مقابل شد وباری چنان شمشیری بر او حواله کرد که از پشت زین نقش برزمین شد و دیگر از جا نجنبید. غریو از سپاه دشمن برخاست و پشت به قشون افغانی دادند وتا پشاور با سرعت ممکنه فرارکردند. دراین جنگ سی هزار نفراز سیکها به قتل رسیدند.( حمیدکشمیری،اکبرنامه، ص ۴9)

غبار میگوید که :” این جنگ ۱۲ روز طول کشید وبالاخره حمله هری سنگهه ، نواب جبار خان قوماندان عمومی افغانی را با سایرسرداران و از جمله سردار شمس الدین خان منهزم ساخت. یکنفر از افسران افغانی وزیردست بنام ملا اسمعیل فریاد کرد:”ای سردار! اسلام را غرق کردی، جلو نگهدار!” در چنین وقتی بود که برای بار اول رشادت سردار محمداکبرخان جوان تبارز نمود. او از عقب به پیش کشید وبا مجاهدین حمله شدیدی در قلب دشمن نمود. سپهسالار دشمن هری سنگهه بجلوگیری شتافت، ولی سردار اکبرخان با ضرب شمشیر او را از روی زین بزیرفرستاد .غریو از دشمن برخاست وهجوم قشون افغانی سپاه سکهه را از ییش برداشت.”( غبار،در مسیرتاریخ، ص ۵۱۹، سراج التواریخ، ج۱،ص ۱۲۶)

سپس سرداراکبرخان قصد نمود تا دشمن را را تعقیب کرده، پشاور را زیر ضربه قراردهد،ولی نواب جبارخان مانع شد.(اکبرنامه، ص 50) مگر استاد عزیز نعیم، درمقالتی متذکر شده که میرزا سمیع خان وزیرمالیه امیر،مانع پیشروی قشون افغانی برای حمله بر پشاور گردید ونامه ای به امیرنوشت وامیر نظراو را تائید کرد وقشون افغانی به کابل برگشت. (جریدۀ افغانستانآزاد،جوزای 1377)

امیردوست محمدخان ازاین پیروزی سپاه افغانی سخت خوشنود ومسرور گشت وتوسط مکتوبی احتجاج شدید خود را به رنجیت سنگ ابراز داشت وسردار سیک، گناه آن همه حوادث را بردوش سپهسالار مقتول خود انداخت وخود را بی خبر وانمود کرد.( فیض محمدکاتب، سراج التواریخ،ج1،ص ۱۲۷- ۱۳۰)

درسال 1837 که  هرات  موردحملۀ کشورفارس قرارگرفته بود،انگلیسها الکزاندر برنس را بدربار امیردوست محمدخان فرستاد وازامیرتقاضاکرد تا در دفاع از هرات شرکت جوید، امیردوست خود به انگلیسها پاسخ داد که بشرطی در کنارحکمران هرات شهزاده کامران قاتل برادرخود وزیرفتح  قرارخواهدگرفت که  انگلیسها رنجیت سینگ زعیم پنجاب مجبورسازد تا پشاور را که ملکیت افغانستان است دوباره به افغانستان واگذارد ولی انگلیسها که خود به این  پایتخت زمستانی افغانستان چشم داشتند این خواست امیردوست محمد خان را رد کردند .

محور سیاست امیر در دورۀ اول امارتش استرداد پشاور والحاق آن به کابل، چه درمقابل رنجیت سینگ وچه درمقابل حکومت هندبرتانوی وچه در مقابل برادران پشاوری ونمایندگان مختلف آنها در داخل وخارج افغانستان بود و روی همین اصل، روابط او با هرسه طرف مذکور برهم خورد، زیرا انگلیسها طرفدار سیکها بودند وبه مقصد برهم زدن میانه برادران ظاهراً تمایل به سردار سلطان محمدخان  نشان میدادند، ولی غایه نهائی آنها غصب اراضی افغانستان وتوسعه حریم امینتی هندبرتانوی  بود .

سعی وتلاش بیش از حد امیردوست محمدخان  برای استرداد پشاور درحقیقت سبب تجاوز انگلیس بر افغانستان و از میان برداشتن امیر از سریرسلطنت کابل گردید، زیرا انگلیسها خود نیت داشتند تا پشاور ودیگر مناطق قلمرو رنجیت سنگ رابشمول افغانستان در صورت امکان متصرف شوند.

پایان قسمت اول

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

DNB Bank AC # 0530 2294668 :د دعوت بانکي پته 
 NO15 0530 2294 668: له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب
Vipps: #557320 : د ویپس شمېره 

  Donate Here

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.