Browsing Tag

ویس صدری

خسته ام

خسته‌ام و من که هر روز در امتداد اشک‌های بی‌نفس میان سینه‌ی خالی در هوای با تو بودن نفس می‌کشم خسته‌ام! من از میان قفس‌های بی‌رحم از شوریدگی خیال از آشفتگی زلف یار از زخم‌های روزگار خسته‌ام! من از جهان از این خزان از ظلم مه…