Browsing Category

اجتماعي سیاسي

ثروتمند زنده گی کنیم

داستان آموزنده از خاطرات چارلی چاپلین وقتي که نوجوان بودم، يک شب با پدرم در صف خريد تکت ايستاده بوديم.مقابل ما يک خانواده پرجمعيت ايستاده بودند.به نظر مي رسيد وضع مالي خوبي نداشته…

دزد بالای سر خود پر دارد

امروز در سایت هتاکان حرفوی و گستاخان و بی ادبان شوقی و پاچه گیران برقع پوش مسلکی، افرازات متعفنی را از طرف یک شبح نقابدار بنام مستعار قاسم قاسمی، عنوانی خود، استشمام نمودم. ظرف…

گذشت روزگار (داستان کوتاه)

پدرم بعد از مدتی زیادی چپن ره دار سبز و کلاه  قرقلی اش را پوشیده بود که در زیر چراغهای  رنگه منطقه ی جشن و چمن حضوری به او شکو و جلال خاص داده بود. پدر ندرتاً این لباسش را میپوشید،…