عنوان داستان: پشت هر لبخند، دردی پنهان است

روزی روزگاری، پسرکی کوچک هر روز به دیدن یک درخت بزرگ سیب می‌رفت. از تنه‌اش بالا می‌رفت، شاخه‌هایش را می‌گرفت، سیب‌هایش را می‌خورد و زیر سایه‌اش می‌خوابید. درخت، پسرک را دوست داشت. سال‌ها گذشت. پسرک بزرگ شد و دیگر کمتر به دیدن درخت می‌آمد. یک روز، پسرک برگشت. درخت با خوشحالی گفت: «بیا بازی کن!» … Continue reading عنوان داستان: پشت هر لبخند، دردی پنهان است